« واسطه نیار به عزّتت خمارم ،
حوصلۀ هیچکسی رو ندارم ! »
شادروان حسین پناهی
*******************
یادِ آن دوران بخیر این خانه اینطوری نبود
مرد پیری گفت کین افسانه اینطوری نبود
نامؤثر بوده افسون پیش هر مستی چو تو
جمع مستان نزد هر فرزانه اینطوری نبود*
هر بزرگی پا درون خانه هاتان می گذاشت
جمله بر می خاستند از پا ؛ نه اینطوری نبود
ضرب مرشد ضمنِ زنگش مزّۀ آواز بود
الامان بر رخصتِ مردانه اینطوری نبود
می توانستی به حرفِ مرد اطمینان کنی
طرز رفتارت درین کاشانه اینطوری نبود
خشمِ هر کس یا که مهرش منطقی در خویش داشت
عاقل عاقل بود ؛ اَر دیوانه اینطوری نبود
جر نمیزد هر کسی در حین بازی دم بدم
راهِ بردن از رهِ مردانه اینطوری نبود
بلبلی بر هر گلی گیری نمیداد این رقم
بلبل و شمع و گل و پروانه اینطوری نبود
نوشِ جان با نوشِ جان یک قصد و معنی داشتی
مستی اَت در پشت هر پیمانه اینطوری نبود
جغدها هو هو کشان دنبال هر ویرانه اند
هو کشیدن بر سرِ ویرانه اینطوری نبود
هر کسی راهش به سوی هر کسی آسان نبود
عاشقی با دگمه و رایانه؟ اینطوری نبود
قصه کوته ماجرا اینگونه طولانی نبود
باغبان آوارۀ گلخــــــانه اینطوری نبود
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5