3 Stars

ز یار غار و رفیقان دَمِ بفرما رفت...!

ارسال شده در تاریخ : 07 خرداد 1396 | شماره ثبت : H945141


هزار مرتبه گفتم ؛ شنید و اما رفت

نه یک وداع و کلامی به سردی از ما رفت

شکوفه ها ز درختان جوانه ها کردند

خیال بیهُده از من که روزِ سرما رفت

ز غصه نفت تنم یخ زد و تشنّج هاست

ز یار غار و رفیقان دَمِ بفرما رفت

به هر دری که زدم کلّه شقّ و بسته بماند

و یا که صاحبِ در گنگ و پر معمّا رفت

گروه مردم مهمان زیاده صبر نکرد

کسی چو « بعله » نگفتی به تندی آقا رفت

به امرّ سنّت خندیدن و وداعْ از خلق

نچیده ظرفِ غذا ؛ کَس نخورده قاقا رفت

اگرچه یک به یک حاضر نموده بود ولی ،

ولی نشست و به امّا سلاله یکجا رفت

در این میان نه یزنه بماند و جناب ِجاریِ نو

یکی ز بام و یکی از میانِ مجرا رفت

بیا به گول زنک از نو استخاره کنیم

که بار اوّل ما مثل دیس حلوا رفت

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 176 نفر 248 بار خواندند
محمد جوکار (08 /03/ 1396)   | علی سپهرار (20 /05/ 1396)   |

رای برای این شعر
محمد جوکار (08 /03/ 1396)  
تعداد آرا :1


تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا