شیرت را حلالم کن
وبه دعائی بدرقه ام کن
مهمان بی حوصله اندوه توام
درت هایت را با تنم قسمت میکنی
وناتوان بر میخیزی
وناتوان مینشینی
قلبم تیر میکشد
ولالائی هایت رازمزمه میکنم
ورفتن را شتاب مکن
هنوز کودکم
درفضل تنهائی
به نوازشت محتاجم
دردت را به من بسپار
واشک هایم را بگیر
پیراهن خیسم را
بر طناب مهربانی ات
بیاویز
چله نشین آفتاب
-------------------------------------
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 13
کمال حسینیان 03 شهریور 1394 22:37
مادر
مادر
مادر
این بار دیدن مادر که رفتم ، خواست بلند شود و برایم چای بریزد که ناگهان از درد و بیماری تلو خورد و تا خواست زمین بخورد زود پریدم که در آغوش بگیرمش، خودم هم زمین گیر شدم
هر دو اشک در چشمان مان جمع شد، او توان در بغل گرفتن مرا نداشت و من پای پریدن به سویش را.
با دیدن این وجود پر صفای خدایی، هر لحظه دلم می لرزد برای روزهایی که شاید من بی مادر شدن را تجربه کنم، و باز می ترسم که اگر بلیط رفتن من زودتر بود، او چگونه دوام خواهد آورد
خدایا به دادم برس
سپاس و درود بر استاد بیدل عزیز
آنقدر از صدق دل و صفای وجود این شعر زیبا را نوشتید که بغض حنجره ام را به دار کشید
پاینده باشید استادم
سمانه تیموریان (آسمان) 03 شهریور 1394 23:07
سلام استاد عزیزم
چقدر زیبا و دلنشین سرودید
امیدوارم همیشه شادی و لبخند مهمان دل و لبتان باشد
دستمریزاد استاد عزیزم
از محضرتون خواهم آموخت و شاگردی بزرگانی چون شما چه افتخار بزرگیست
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 04 شهریور 1394 00:06
درودبرشیوایی قلم واحساس لطیفتان لب مریزاد شادباشید
بهناز علیزاده 04 شهریور 1394 01:09
به به استادانه چقدر زیبا چقدر شیوا لذت می برم همیشه از نوشته های شما پدر بزرگوارم خوشحالم از بودنتان، شاد و سلامت باشید
سلبی ناز رستمی 04 شهریور 1394 12:03
درود
شیرت را حلالم کن
وبه دعائی بدرقه ام کن
مهمان بی حوصله اندوه توام
درت هایت را با تنم قسمت میکنی
وناتوان بر میخیزی
وناتوان مینشینی
قلبم تیر میکشد
دانیال سمیعی 04 شهریور 1394 12:41
سلام استاد
چه زیبا ودلنشین
واقعا لذت بردم خیلی روان وبا معنی وپر محتوی.
هرچی بگویم کم است درود
روح الله اصغرپور 04 شهریور 1394 16:18
درود استاد عزیزم لذت بردم از این همه زیبایی
طارق خراسانی 04 شهریور 1394 17:28
شیرت را حلالم کن
وبه دعائی بدرقه ام کن
مهمان بی حوصله اندوه توام
دردت هایت را با تنم قسمت میکنی
وناتوان بر میخیزی
وناتوان مینشینی
قلبم تیر میکشد
ولالائی هایت رازمزمه میکنم
ورفتن را شتاب مکن
هنوز کودکم
درفضل تنهائی
به نوازشت محتاجم
دردت را به من بسپار
واشک هایم را بگیر
پیراهن خیسم را
بر طناب مهربانی ات
بیاویز
چله نشین آفتاب
.
.
.
.
چله نشین آفتاب
.
.
.
.
چله نشین آفتاب
سلام جناب استاد منوچهری
فقط همین را می گویم
حلالت باد شیری که از آن مادر مهربان نوشیدی...
روحش شاد که چنین فرزندی را به جامعه هنری و فرهنگی ما تحویل داده است...
بهشت برین جایگاه ابدی اش باد...آمین
اما این شعر...
چشمانم را به شدت بارانی کرد ...
خیلی لطیف و زیباست
دستمریزاد عزیز
در پناه خدا شاد زی
احمد البرز 04 شهریور 1394 23:02
سلام
مادر خدای دیگر من است
مادر تنها برای امید میماند
کرم عرب عامری 04 شهریور 1394 23:17
ایکاش مادرم زنده بود
برایش میخواندم
مادری هست درست مثل تو
پسری دارداما نه مثل من
اما آوازی برایم خوانده است
شبیه آوازی که همیشه دوست داشتم برایت بخوانم
بداهه ای استاد بیدل اما ساده و کودکانه
درود بر شما
فاطمه لشکری "راحیل کرمانی" 06 شهریور 1394 09:32
سلام بزرگوار
سعادت یار شد و باز مهمان دفترتان شدم
زیبا بود
وبسیار بهره بردم
پیشنهادم این است که برخی الفاظ کن و یا واژه های منشعب از ان را بدلیل تکرار اضافی در بعضی جاها خصوصا مصاریع اول حذف کنید
مانا باشید بسیار بهره بردم
دادا بیلوردی 06 شهریور 1394 22:34
درود بر جناب بیدل
علی معصومی 11 اردیبهشت 1399 19:35
درود ارجمند
☆☆☆☆☆