یاری که زدل برده قرارم این است
شوخی که زدل برده شرارم این است
ماهی که زچشم افسونگر خویش
کرده است بسی فسون بکارم این است
هم روشنی شب سیاهم باشد دلبر
هم پایه گذار روز تارم این است
آنکس که بیک کرشمه در عهد شباب
آورده چنین بروز گارم این است
بیدل زند همیشه دم از عشقش
تا جان به تنم هست شعارم این است
-
باز بلبل به چمن نعره مستانه کشید
زاهد گوشه نشین راسوی میخانه کشید
قلم عاجز بوداز شرح و زبان تقدیر
آنچه که از دست غمت این دل دیوانه کشید
نکند معجزه باشد خواب ترادیدم وبس
بعد از آن بر جگرم زخم فراوان کشید
خرقه را شیخ محل داد به من با می ناب
با خیال خوش راحت دوسه پیمانه کشیدر
سرخوش بیدل بصحراشدودر دامن دشت
جدعه ائی بوعلی آسا حکیمانه کشید رفیق
------------------
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 12
کمال حسینیان 16 امرداد 1394 00:10
گو خلق بدانید که دلدار من اینست
معشوق ستم کار و جفا کار من اینست
درود بیکران بر استاد بیدل عزیزم
تمام وجودتان، شور شاعرانگی ست
پاینده باشید
بهناز علیزاده 16 امرداد 1394 01:20
درود بر استاد ترانه های ماندگار از شما خواندن همیشه لذتبخش است در پناه خدا شاد و سلامت باشید
طارق خراسانی 16 امرداد 1394 06:35
یاری که زدل برده قرارم این است
شوخی که زدل برده شرارم این است
ماهی که زچشم افسونگر خویش
کرده است بسی فسون بکارم این است
با سلام و درود بر عزیز جانم جناب استاد منوچهری
مانند همیشه زیبا و دلنواز
در پناه خدا شاد زی
دادا بیلوردی 16 امرداد 1394 08:43
درود بر جناب منوچهری
عالمتان پر گل باد
مریم شجاعی 16 امرداد 1394 11:01
سلام .دست شمادردنکند
زیبابودند
روح الله اصغرپور 16 امرداد 1394 12:32
با سلام همیشه خواندن اشعار شما با حس تصویر زیبای عکستان بسیار لذت بخش است مانا باشید.
نگار حسن زاده 17 امرداد 1394 23:18
سلام و عرض ادب و احترام جناب منوچهری گرانمهر
هردو زیبا بودند
سپاس از شما
شادو سلامت باشید
علی اکبر سلطانی 17 امرداد 1394 23:25
سلام و عرض ارادت ...
ماهی که زچشم افسونگر خویش
کرده است بسی فسون بکارم این است
.....
قلم عاجز بوداز شرح و زبان تقدیر
آنچه که از دست غمت این دل دیوانه کشید
درودتان استاد ..
زنده باشین و سلامت ..
احمد البرز 18 امرداد 1394 14:21
سلام
به به
دل گیرم استاد شدید
حسین دلجویی 18 امرداد 1394 20:38
سلام بر استاد دلم
نازنین بیدل همیشه دوست داشتنی ام
ماهی که زچشم افسونگر خویش
کرده است بسی فسون بکارم این است
هم روشنی شب سیاهم باشد دلبر
هم پایه گذار روز تارم این است
بیدل گلم....مهمان محفل گرم و بزم شاعرانگی جان پرورتون بودم...داداش گلمم
به امید جاودانه سرایی هاتان...
آمــــدی سبـزترین روز خدا آوردی
عالمی شـور جدا ، شـعر جـدا آوردی
آمــدی برکت دستان تو سرشارم کرد
چشم کارون شدی از چشمه صفا آوردی
آمدی در شب من جلـوه ی «ناهید» شدی
از کجــا عشـق مـرا تا به کــجا آوردی
پشت مژگـان تو در بندم و اینبار به عشق
قفســـم رنگ زدی نقش طـلا آوردی
فصــل خرما پز اهـــواز مگر آمده بود
که شـــراب رطبت هـدیه ی ما آوردی
عاقبت سعی وصفای تو مسلــمانم کرد
ای که از قبله ی اهـواز خدا آوردی
چشـم تو قافیه ام داد که شاعـــر بشوم
ناز چشــمان تو کــه راهنــما آوردی
=====
دلجوووو
تبسم عبداله زاده 21 امرداد 1394 09:50
سلام ودرود بزرگوار.مانا باشید وبرقرار.
علی معصومی 11 اردیبهشت 1399 21:58
درود بر شما ارجمند
☆☆☆☆☆