چه قدر سخته برام باور کنم که
تو رفتی و دیگه تنهای تنهام
چه قدر سخته قبول این که رفتی
من آشفته سخته بی تو دنیام
میون این همه گرگا که دارن
ادای بره هارو در میارن
مثل تمساح با اشکاشون شب و روز
منو توو شهر غمها جا می ذارن
بگو بی تو چه جور طاقت بیارم
کجای قلبم این درد و بزارم
مثل ابری پر از بغضم خدایا
می خوام دریا بشم بارون ببارم
روزام مثل شبه بی ماه و بی نور
شده دنیا برام مثل ته گور
برام دنیا پر از رنج و عذابه
دارم هر لحظه می شم از خودم دور
عجب حال و هوایی دارم ای دوست
شده از تو نوشتن کارم ای دوست
هوامو داشته باش هرجا که هستی
که دیگه از خودم بیزارم ای دوست
بگو بی تو چه جور طاقت بیارم
کجای قلبم این درد و بزارم
مثل ابری پر از بغضم خدایا
می خوام دریا بشم بارون ببارم
#ر.ف.لنگرودی
95/03/21
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 4
علیرضا خسروی 22 خرداد 1395 02:04
درودها بزرگوار
قاسم پیرنظر 22 خرداد 1395 15:51
عرض سلام دارم جنب لنگرودی بزرگوار درودتان باد بسیار زیبا بود لذتی زوافر بردم
دستمریزاد و احسنت بر جولان قلمتان مانا باشید ونویسا
یاحق .................
مریم شانظری 23 خرداد 1395 23:45
احسنت
طارق خراسانی 24 خرداد 1395 14:52
میون این همه گرگا که دارن
ادای بره هارو در میارن
مثل تمساح با اشکاشون شب و روز
منو توو شهر غمها جا می ذارن
بگو بی تو چه جور طاقت بیارم
کجای قلبم این درد و بزارم
سلام جناب لنگرودی
چقدر راحت درد دل خود را بیان فرموده اید.
الحق زیبا سروده اید.
در پناه خدا