باید که تا ته عمر،،،،،، آزار می کشیدیم
تاوان عاشقی را، صد بار می کشیدیم
هردفعه هم‌که شعری،با طعم عشق گفتیم
از خاطرات کهنه، هی کار می کشیدیم
گویی رها نمی کرد،، آزار قلب ما را
یاری که زجر او را،، هر بار می کشیدیم
هرکس که عاشقی را،پرسیده بوده از ما
یک شاخه رز میانِ، صد خار میکشیدیم
گویی حقارت عشق،پایان نداشت یکشب
ازبس ز دست و پای،دل خوار میکشیدیم
وقتی قمار دل را،،، می باختم کنارش
گفتم که کاش یک‌بار،ما یار میکشیدیم!!
"یااینکه چون خدایان،مانیز فارغ ازعشق
یک‌گوشه می‌نشستیم،سیگار میکشیدیم"
✍️ علی‌‌سلطانی‌نژاد
تعداد آرا : 10 | مجموع امتیاز : 4 از 5
سریال خاتون قسمت6
تبلیغات فرهنگی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
محمد قدیمی
-
مهری کندری
-
hossein fathi
-
مجید شرفزاد
-
بهروز قاسمی_رها
-
عبدالنبی ژاله
-
ن د
-
انوش بیات
نظر 21
امیر عاجلو 21 فروردین 1399 10:45
زیباست گرانقدردرودتان
علی سلطانی نژاد 21 فروردین 1399 10:48
فاطمه گودرزی 21 فروردین 1399 12:19
درود برشما
علی سلطانی نژاد 22 فروردین 1399 17:47
چون رعد و برقی،عمر خودرا طی نموده‌ام
یک عمر _جز_ سر در هوای تو نبوده‌ام
رویا به رویا را، سفر کردم بسمت تو
هر بار هم طوفان چشمت را ستوده ام
چون گردبادی، رفتنت ما را خبر نکرد
هر چند قلبم را از هر کین‌ات زدوده ام
من دفتر دل را، به غیر از چشم کال تو
بر بد نویس دیگری،،،،، هرگز گشوده ام؟
جز در مسیر چشم های سربلند تو
در وصف چشمان کسی شعری سروده‌ام؟
من دانش آموز کلاس و مکتب توٵم
آن تخس نافرمان، که غیر از آن نبوده ام
شد سینه را، غیر از تو، بر غیری بیارمش؟
یا جز تو را ، بر سینه ی خود آزموده ام؟
✍️علی سلطانی‌نژاد
مجتبی جلالتی 21 فروردین 1399 12:19
درود برشما
علی سلطانی نژاد 22 فروردین 1399 17:46
کو بهاری! که به دل ثانیه‌ای خنده دهد؟
عشق را،،یک‌سره بر عاشق یک‌‌دنده دهد
بعداز آن قطعه‌ی شعری طرفم پرت کند
یا به من قول دو چشمان فریبنده دهد
تا اگر گردش تقدیر، به کامم باشد
تاج قلبش،، به دل شاه پناهنده دهد
عهد بستم که اگر، با من و دل یار شود
یا به من، قول تنی،، در شب آینده دهد
دیگر از حضرت معشوق نخواهم چیزی
گر دلی را به من از، عاشقی آکنده دهد
کاش و ایکاش خدا،از همه اموال جهان
فرصت لمس چنین موی پراکنده دهد
ایمان اسماعیلی 21 فروردین 1399 12:36
درود بر شما
علی سلطانی نژاد 22 فروردین 1399 17:45
این باور تمام مردان سرزمین ست
بابد برای بودن،،،،،،،، آزار می کشیدیم
یک‌مشت غم چشیده، قومی نفس بریده
مُردیم و طعم آن را، هر بار میکشیدیم
این ننگ و خفتی که،،، بر تارک وطن شد
از دست پخت خوب اغیار می کشیدیم
ما طعم زندگی را، یک بار مزه کردیم
اما مشقّتش را، هر بار می گشیدیم
ما اعتماد کردیم، بر حقّه های آنان
وقتی خدای خود را،،بر دار می کشیدیم
مرگ ست زندگانی،،،، در پوچی عقیده
افسوس! ما حقارت،، از یار می کشیدیم
بی اعتبار و پوچیم، مابین خلق دنیا
چون خفّتی که ما از قاجار میکشیدیم
از میگسار و مستی،، دردی نرفته بر ما
چون هرچه میکشیم،از هشیار میکشیدیم
✍️ علی سلطانی‌نژاد
علی معصومی 21 فروردین 1399 12:46
درود ها بر شما
☆☆☆☆☆
نوشیدم از جرعه های نابتان
آفرین
◇◇◇◇◇◇
علی سلطانی نژاد 22 فروردین 1399 17:45
این باور تمام مردان سرزمین ست
بابد برای بودن،،،،،،،، آزار می کشیدیم
یک‌مشت غم چشیده، قومی نفس بریده
مُردیم و طعم آن را، هر بار میکشیدیم
این ننگ و خفتی که،،، بر تارک وطن شد
از دست پخت خوب اغیار می کشیدیم
ما طعم زندگی را، یک بار مزه کردیم
اما مشقّتش را، هر بار می گشیدیم
ما اعتماد کردیم، بر حقّه های آنان
وقتی خدای خود را،،بر دار می کشیدیم
مرگ ست زندگانی،،،، در پوچی عقیده
افسوس! ما حقارت،، از یار می کشیدیم
بی اعتبار و پوچیم، مابین خلق دنیا
چون خفّتی که ما از قاجار میکشیدیم
از میگسار و مستی،، دردی نرفته بر ما
چون هرچه میکشیم،از هشیار میکشیدیم
✍️ علی سلطانی‌نژاد
عباس ذوالفقاری 21 فروردین 1399 14:07
درود ...چقدر زیبا...افرین عالی ارتباط عمودی فوق العاده و ارتباط افقی زیبا...دایره واژگان بروز...
احسنت
علی سلطانی نژاد 22 فروردین 1399 17:44
ایکاش چون خدایان، ما نیز فارغ از غم
یک گوشه می‌نشستیم،سیگار میکشیدیم"
یا مثل نوجوانی،،،، اجبار زندگانی را
جر می زدیم و از نو،، ما یار میکشیدیم
ایراد از آن شبی بود،.،، بر دفتر زمانه
هر اشتباه را با، خودکار می کشیدیم
ارزش نداشت انگار،،تا همچو شیر باشیم
وقتی که خالکوب از،،کفتار می کشیدیم
می‌شد بجای این شعر،، لبخند گلرخی را
بر اشک و بغض تلخ،، دلدار می کشیدیم
گر چه هنر ندارد،،،،، در بین ما بهایی
وقتی ز دست نقاش،هی بار میکشیدیم
ما سازهایمان هم،،،، آماده‌ی عزا شد
ای کاش طرح شادی، بر تار میکشیدیم
✍️ علی سلطانی‌نژاد
مسعود مدهوش 21 فروردین 1399 14:30
درود بر شما
بسیار زیبا سروده اید ،مانا بمانید
علی سلطانی نژاد 22 فروردین 1399 17:44
ز بودهن دریس 21 فروردین 1399 14:49
«هرکس که عاشقی را،پرسیده بوده از ما
یک شاخه رز میانِ، صد خار میکشیدیم»
زیبابود،درودبرشما
علی سلطانی نژاد 22 فروردین 1399 17:43
رضا عزیزی 22 فروردین 1399 16:18
درودهااا
طبعتااان جوشااان
قلمتااان نویسااا
علی سلطانی نژاد 22 فروردین 1399 17:43
حسین خیراندیش 23 فروردین 1399 09:34
درود
بسیار عالی
علی سلطانی نژاد 23 فروردین 1399 12:03
بی تو باران‌وخزان و شب آبان سخت ست
من و این دربدری‌های خیابان سخت‌ست
تو نباشی، همه ی زندگی ام می‌دَردَد
فکر دنیای به دور از رخ جانان سخت‌ست
به کجا چشم بدوزم که نباشی آنجا
یورش خاطره‌های شب هجران سخت‌ست
نگرانم به هوسبازی امسال خزان
تو نباشی همه‌شب‌ها،شب باران سخت‌ست
اشک بی جنبه‌‌ی ما و پس از آن ابری که
ذره ای رحم ندیدم به دل آن، سخت ست
پس کجایی که ندارم خبر از چشمانت
منِ تنها وسط خیل غریبان سخت‌ست
دل دیوانه‌ی ما و ستم موی فلان
به خدا بندگی و اسم مسلمان سخت‌ست
#علی_سلطانی_نژاد
علی احمدی 23 فروردین 1399 14:02
بسیار زیباست درود
