شهریار ستاره فروزان آسمان شعر و ادب ایران و جهان تنها شاعر دوزبانه فارسی وترکی آذری است که با شاهکار هایش ، دنیای شعر و ادب را مبهوت قریحه وقدرت نفوذ شعری خود کرده است .
رویایِ شهریار یافتنِ جایگاهیِ جاودانه در کاخ شاعران است.
شهریار شاعری است که همگی او را عزیز میدارند و کمتر شاعری از چنین موهبتی برخوردار بوده است که در زمان حیاتش به چنین شهرت و محبوبیتی رسیده باشد.
براستی در شعر شهریار چه رازی نهفته است که اینگونه همهگیر شده و همگان با شور و شوق ، اشعارش را میخوانند و به حافظهمیسپارند؟
در سراسر اشعار شهریار ، احساسی شاعرانه موج می زند , و ذهن خواننده را بر بال تخیلی پوینده و آفریننده به پرواز در می آورد.
ویژگی متمایز شعر شهریار در ترسیم تابلوهای شاعرانه و تازگی مضامین ، تجدد و نوآوری اوست که با قریحه ی سرشار شاعرانه اش ، عواطف و تخیلات و اندیشه های خود را با زبان مردم و به صورت شعر بازگو می کند .
شهریار ، شاعری صرفا" کلاسیک نیست بلکه شاعری نوجو و پویاست.
شیوة مخصوص او در غزلسرائی ، بیان لطیف، ساده، روان و جذاب است و هیچگونه پروایی از کاربرد واژه های عامیانه ندارد و تصاویر زیبای کلامی را با جملات محاوره ای در میآمیزد .
یکی از زیباترین اشعار شهریار که دارای ویژگیهای پیشگفت است ، شعر «تهران و یاران» است که در دوران حضورش در تهران را با زبانی زیبا سروده است :
من نه آنم که فراموش کُنم تهران را
شب تهران و شعاع و شفق شمران را
مویی از کاکُل مادر نفروشد فرزند
گرچه در پاش بریزند گُل و ریحان را
گرچه در اشگ یتیمانه ی خود غرق شود
گوهر آن نیست که از یاد برد عُمّان را
حاسدان چاهکنانند وگرنه یوسف
نیست ماهی که دل از مهر کند کنعان را
پوردستان که جوانانه به جنگش خیزند
هرگز ایران نفروشد طمع توران را
شعر من دُرّ سفینه است و در آب اندازد
ارج غوّاص ندانند و دُر و مرجان را
لُقمه چینند به خوان ادب و می خواهند
حکمت آموختن از بی ادبی لُقمان را
تاج درویشی و اقلیم فراغت مُلکی است
که به عرّاده مُسخّر نشود سلطان را
فتنه طوفانی و دریاست خدایا بفرست
کشتی نوح که تاوان دهد این طوفان را
نیست با آدم خاکی سر نافرمانی
گرنه فرمان برد اهریمن نافرمان را
برکَن از دل شجر وسوسه ی شیطانی
تا جهنّم نکنی جنّت جاویدان را
نشوی غرّه به مهمانی دنیای دنی
کاین سیه سُفره گلوگیر کُند مهمان را
همه آن نیست که دانش برد انسان تا ماه
دانشی هست که تا عرش برد انسان را
آهن آلات تمدّن نشود کز عرفان
آدمی جلوه دهد جوهر جسم و جان را
ای که دل محرم اهرام هُنر می خواهی
مُحترم دار حریم حرم حرمان را
گر بهار دل صاحبنظرانت باشد
باغ گُل می شمری گوشه ی این زندان را
گرچه شهر و همه یاران بستانند از من
شهریار آن نه که از یاد برد یاران را .
نظر 1
حامد زرین قلمی 01 شهریور 1394 21:45
درود بر استاد جوکار