شعرم ، پر از دلشوره های ناتمام است
غمواژه هایم ، حاصل اشک مدام است
آغوش بگشا ، با تو میخواهم ببارم
این اسب سرکش ، گاهگاهی بی لُگام است
وقتی که تندیس غرورم را شکستی
مختار شعر من ، بفکر انتقام است
یک حس دردآلوده مانده در نگاهم
بی تو ، تمام شعرهای من دِرام است
وقتی که من بازیچه ی چشم تو هستم
نقشم فقط یک پرسوناژ بی کلام است
وقتی کلید قلب تو در دست من نیست
راه ورود من ، به قلب تو کدام است ؟
تقدیر ما چون قصه ی ماه و پلنگ است
انگار عشق ما ، فقط رویای خام است
باید فراموشت کنم ، در بغض هایم
بیماری ام ، گاهی برایم التیام است
"یاس خیال"م ، ازدحام سوء ظن هاست
در انتها ، کار دلم با تو تمام است.
محمد جوکار " یاس خیال " 1395.09.12
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 4
حمیدرضا عبدلی 18 آذر 1395 18:36
با سلام استاد بزرگوار بسیار عالی
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 19 آذر 1395 12:16
درود تان باد
پرستش مددی 21 آذر 1395 00:03
عرض ادب استاد گرانمهر
درودتان باد
رقص قلمتان جاودان و پایدار باد
حسن کریمی 21 آذر 1395 04:29
سلام وعرض ارادت جناب جوکار بسیار زیبا سرودید درود بر شما