کسی در شهر ما ، اشک شقایق را نمی فهمد
صدای " آی آدمها"ی عاشق را نمی فهمد
میان های و هوی کوچه های قرن دلتنگی
الفبای سکوت پشت هق هق را نمی فهمد
کسی معنای هذیان های باران خورده ی شبها
و طعم حسرت و آیینه ی دق را نمی فهمد
و رنج یک قناری از غروب ساقه هایی که
شده تسلیم باد ناموافق را نمی فهمد
و زخم ضربه ی شلاق طوفان های دلشوره
که مانده بر تن رنجور قایق را نمی فهمد
کسی جاپای اشک کوچه را در سرفه ی کشدار
و تکرار تپش های دقایق را نمی فهمد
کسی که در "خیال یاس" من ، اندوه پاشیده
شکوه اشک سرشار از حقایق را نمی فهمد
سرود گنگ قو ، پیچیده در خاموشی مهتاب
کسی تنهایی یک قوی عاشق را نمی فهمد
محمد جوکار "یاس خیال" 1396.02.31
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 12
حمیدرضا عبدلی 10 خرداد 1396 00:40
با سلام استاد بسیار عالی
محمد جوکار 15 خرداد 1396 23:21
درودت باد دوست گرانقدرم
و سپاس بر مهر حضورت
طارق خراسانی 10 خرداد 1396 00:50
کسی در شهر ما ، اشک شقایق را نمی فهمد
صدای " آی آدمها"ی عاشق را نمی فهمد
سلام و درود بر بزرگ شاعر سرزمینم
حضرت استاد جوکار گرانمهر
بجز شاهکار نمی توان عنوان دیگری برای این غزل زیبا و نغز انتخاب کرد.
واقعا مردم دردمندند .
صدای شکستن شان را می شنوم .
چه باید کرد؟
برخی از دولتیان بفکر دولت خود هستند تا دولت مردم.
در پناه خدا شاد زی عزیز
محمد جوکار 15 خرداد 1396 23:22
طارق خراسانی 10 خرداد 1396 01:03
از عشق قو فرموده اید
دوستی برایم تعریف کرد که روزی با یکی از آشنایان به شکار رفته بودیم و همراه من به دو قو که در آسمان در حال پرواز بودند شلیک کرد که تیر به یکی از آنان اصابت کرد و فرود آمد .
او گفت آن قو که در آسمان در حال پرواز بود وقتی دید جفتش مرده است ناگهان بصورت عمودی اوج گرفت و آنقدر بالا رفت که به اندازه یک نقطه ای دیده میشد، سپس با سر بصورت سقوط آزاد بطرف زمین آمد و جلوی پای شکارچی به زمین خورد و متلاشی شد.
دو ستم گفت بقدری این صحنه در روحیه ی آن شکارچی اثر گذاشته بود که همان لحظه تفنگ شکاری خود را شکست و شکار را برای همیشه رها کرد
در پناه خدا
محمد جوکار 15 خرداد 1396 23:47
درودت باد استاد خراسانی گرانمهر
غم و تنهایی و رنج از پر بسامدترین واژگان در ادبیات ماست و خاستگاه زمزمه های جدایی و دلتنگی ، همان عشق است.
شاید یکی از زیباترین توصیفات تنهایی و جدایی را در ابیات ابتدایی مثنوی معنوی ( نی نامه ) میتوان یافت ، سرنوشت غم انگیز بیقراری و جدایی نی از نیستان...
و براستی ، اینکه می گویند تمام مثنوی در نی نامه خلاصه شده کلام گزافی نیست
از نیستان تا مرا ببریده اند
از نفیرم مرد و زن نالیده اند
و شاید هم اقتضای سرنوشت پیچیده ، غم انگیز و ناگزیر خلیفۀ خدا در زمین همین است .
حکایت نی ، حکایت انسان شوریده از ابتدای تاریخ تا هم اکنون است و چه سرنوشتِ غم انگیزی!
و قصه ی شاعران غم انگیزتر از این حرف هاست ، آنگاه که سوز جدایی را تحمل نمی آورند و میخواهند نیستان را به اتش بکشانند
تا تاریکی ها را به روشنایی تبدیل نمایند و با حرارت نیستان ، جانشان را صیقل دهند.
آری دوست گرانقدرم
حکایت نی و نیستان حکایت ﺳﻮز و ﮔﺪاز انسان است ﻛﻪ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ازﻟﻲ اش ﺑﺎ اﻧﺪوه و ﻧﺎﻛﺎﻣﻲ رﻗﻢ خورده که " خلق الانسان فی کبد " و تا دمیدن صور اسرافیل ادامه خواهد داشت
حسین محمدی فرد 10 خرداد 1396 07:31
میان پایکوبی های این جمع بدون درد
کسی اندوه شاعرهای لایق را نمی فهمد
درودها نثار شما، عالی
محمد جوکار 15 خرداد 1396 23:51
درودت باد جناب محمدی فرد عزیز
و سپاس بر حضور مهربانتان و نیز تک بیت بسیار زیبایتان
حسن کریمی 13 خرداد 1396 21:54
با سلام جناب جوکار عزیز میخواهم بگویم بار دیگر قلم شما به معراج رفت سایه عالی مستدا
تمام فکر عذرا ، داستانِ قورتِ قورباغست
چه باید کرد ، او احساسِ وامق را نمیفهمد
با غزلهای زیبای شما من بوجد میایم وناقابل بداهه ای در ذهنم نقش میبندد جسارتم را ببخشید
محمد جوکار 15 خرداد 1396 23:52
درودها دوست گرانقدرم جناب کریمی عزیز
سپاس بر مهر حضور همواره تان
و نیز تشکر بابت تک بیت بداهه زیبایتان
دادا بیلوردی 18 خرداد 1396 01:29
درود بر استاد جوکار عزیز
زیبا سروده اید و از احساستان لذت بردم
علی معصومی 27 اردیبهشت 1399 13:35
☆☆☆☆☆