جامانده است انگار پشت کوه باور
یک راز معنی دار ، در تردید آخر
در زوزه های بی امان کوچه ها و
در اشکهای من نشسته ، سوز اذر
من پابپای یاد تو ، میسوزم انگار
با اشک یک پروانه ، با بغض سمندر
پیچیده ، بوی واپسین سیب نگاهت
در کوچه های خلوت شبهای قمصر
گاهی شراب خنده ات آغاز مستی ست
محصول کندوهاست آن شهد معطر
تا شانه ام میلرزد از انکار چشمت
گاهی تداعی می شود ، رنج مکرر
بر سنگفرش کوچه های خالی از تو
می افتد از پندار من ، گلهای پرپر
من ، مرغ جَلد برکه ی چشم تو بودم
بی تو ندارم ، طاقت تالاب دیگر
در آخرین دلشوره ی "یاس خیال"م
سهم من از تو ، یک قفس رنج کبوتر
محمد جوکار " یاس خیال " 1396.04.16
تعداد آرا : 5 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 4
هما تیمورنژاد 12 امرداد 1396 11:56
درود بر شما استاد
عاشقانه ی زیبایی بود
قلمتان نویسا
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 15 امرداد 1396 20:01
.
درود برشما
دستمریزاد
حسن کریمی 18 امرداد 1396 01:53
سلام وعرض ارادت جناب جوکار دوست داشتنی مثل همیشه از نیش قلمت گهر میریزد لذت بردم
علی معصومی 27 اردیبهشت 1399 13:33
☆☆☆☆☆