شط جنون
اندکی از سیب لبخندت بما هم می دهی؟
وز کباب گرم دلبندت بما هم می دهی؟
روی آتشدان شیدایی ز عشقت سوختیم
برکتی از دود اسپندت بما هم می دهی؟
ای تب آلودت هزاران نخله ی شط جنون
شهدی از خرمای اَروَندت بما هم می دهی؟
گرچه خوبان را زبانی تلخ می زیبد ولی
نوشی از لبهای چون قندت بما هم می دهی؟
برکه ای در ساحت شب های سودای توایم
نقره ای از ماه پیوندت بما هم می دهی؟
از شکار ناوک مژگان خون ریز جهان
طالعی افتاده در بندت بما هم می دهی؟
ای بهارانی که می آیی سر دوش نسیم
مژده از پایان اسفندت بما هم می دهی؟
این شفق آبستن صبح سپید دیگری است
تکه ای با عطر سربندت بما هم می دهی؟
تعداد آرا : 6 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 2
ابراهیم حاج محمدی 23 خرداد 1399 21:38
درود بر حضرت دوست. محظوظ شدم از این نفیسه ی فاخر و بیاد ماندنی. دست مریزاد. بسیار و بسیار و بسیار عالی.
شمه ای از عطر سربندت به ما هم می دهی ؟
ابراهیم حاج محمدی 24 خرداد 1399 01:35
با سلام مجدد
درود بر شما
جناب غلامحسین جمعی در سایت شعر نو پس از نقد اینجانب بر روی یکی از آثارش که منجر به درج مقاله ای از سوی ایشان گردید و شما و جناب جاذب نیکو ذیل آن بر نقد اینجانب صحه گذاشتید، امکان ارسال نظر ذیل سروده ها و مقالات خود را برای اینجانب مسدود کرده است . مراتب از این جهت باستحضار گرامی شما می رسد که با پیغامی در آن سایت به حضرت ایشان که فرد فرهیخته ای است برسانید که تنها به قاضی رفتن چه نتیجه ای دارد