شهر پر آوازه
بیاور پیش دستم دفتر و خودکار و عینک را
کمی چایی، پنیر تازه، نان گرم سنگک را
کنار پنجره بنشسته با من یار و همدم باش
بسمت کوچه ها وا کن دو چشمان مبارک را
کلاه از دود و دم دارد سر باغ شمیران وُ
به زحمت می توان دیدن چنارستان قلهک را
درختی سبز می خوابد کنار بستر رودی
دکل هم خسته شد گویا تماشاهای لک لک را !
بروی شاخه ی خشک درختی، باد با برگی
تداعی کرده گویا شرح نا پیدای سوتک را
همین جا زیر دیوار قدیمی دکه ی او بود
بیامرزد خدا بابا بزرگ خوب بابک را
برای لقمه ای نان هر سحر پشت بساطش بود
که می پیمود راه شرقی تهران و قرچک را
درون کیسه گونی از سر جالیز وا می کرد
ترُب های فرنگی، تَرّه و ریحان و زردک را
نسیم از کوچه میآمد ز عطر مرزه و ترخون
که صبح تازه ای اغوا کند اهل اتابک را
نمی بینم به ییلاقات تهران نغمه ساری
به جز برجی نخواهد رُست دامان ولنجک را
به قربانگاهیِ این شهر پر آوازه خواهم برد
کمی از آه سرد چشمه دیزین و شمشک را
نظر 13
-
محمد مولوی 11 تیر 1399 15:30
سلام و درود
کنار پنجره بنشسته با من یار و همدم باش
بسمت کوچه ها وا کن دو چشمان مبارک را
کلاه از دود و دم دارد سر باغ شمیران وُ
به زحمت می توان دیدن چنارستان قلهک را
....
یادش بخیر جناب معصومی عزیز
از سعدی تا قلهک با ماشین بنزهای گازئیلی
پنج ریال
دستمریزاد
-
بهنام حیدری فخر 11 تیر 1399 19:02
درود بر شما استاد معصومی گرانقدر
مثل همیشه بسیار زیبا و دلنشین سرودید
-
معین حجت 12 تیر 1399 10:42
به به چه زیبا و دلنشین سروده اید جناب استاد معصومی ، دوست بزرگوارم
دستمریزاد... -
ابراهیم حاج محمدی 12 تیر 1399 20:40
درود و دست مریزاد . بسیار عالی
کنار پنجره بنشین و با من یار و همدم باش
سریال خاتون قسمت6
تبلیغات فرهنگی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
ماهدخت محمدی
-
حسن رسولی
-
Parvin Mohamadi
نقد 1
عباس ذوالفقاری 13 تیر 1399 21:02
سلام...استاد خوبید؟ عالی و شرح حال عجیبی بود فقط جسارتا در بیت دوم کنار من بنشسته به نطر کلمه بنشسته
کمی با ادبیات شعرتان سازگار نیست و مورد استعمال امروزه نبست و کلا کلمه وا که دوبار به کار برده اید
معنای باز میدهد و از زبان معیار دور میشود.....ببخشید بنده رو