3 Stars
علی معصومی

یادگار فصل خزان

ارسال شده در تاریخ : 09 مهر 1399 | شماره ثبت : H9412944

یادگار فصل خزان
خزان میاید از ره تا بچیند برگ و بار و شاخسارش را
درآرد اندک اندک با هجوم باد از گلشن دمارش را

بگیرد پشته پشته خار و خاشاک از سر جالیز دهقان وُ
رها سازد ز دست کودک بی خانمان عکس انارش را

صدای خش خش پاهای پائیزان درون کوچه می پیچد
که بار دیگری نجوا کند با مردمان قول و قرارش را

مجالی خوش دهد بالانشینان را به گرما گرم شومینه
بدزدد از سرای بینوایان آفتاب و سایه سارش را

بسازد چلچراغ  کاج های رنگ وارنگ از عمارت ها
در آنسوتر بیاندازد چراغ کلبه ای در شام تارش را

بروبد گرد و خاک از برج و باروی بلند شهرک خوبان
بریزد روی فرش بی نصیبان پرده هایی از غبارش را 

به دست کارگر زخم و به پای پولداران چکمه ای زیبا
بخاطر می سپارد هر کسی فصل خزان و یادگارش را

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 121 نفر 206 بار خواندند
امیر عاجلو (10 /07/ 1399)   | علی معصومی (10 /07/ 1399)   | کاویان هایل مقدم (10 /07/ 1399)   | محمد رضا درویش زاده (10 /07/ 1399)   | کرم عرب عامری (11 /07/ 1399)   | علی احمدی (12 /07/ 1399)   | رضا زمانیان قوژدی (12 /07/ 1399)   |

رای برای این شعر
تعداد آرا :6


نظر 5

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا