نقض این پیمان مکن
بیش از اینم خوار چشم مردم دوران مکن
بین این نامردمی ها زار و سرگردان مکن
من که پیش دیدگانم هرچه می بینم تویی
معبد جان و جهانی حرف از این و آن مکن
تا پریشان تو گشتم بی سر و سامان شدم
تا سرو سامان بگیرم... واله و حیران مکن
رسم آئین تو را نازم چه کافر سیرتی است
رفته بر تاراج عشقم صحبت از ایمان مکن
در تب خود اشتیاقم شعله ورتر می شود
بعد از این بیچارگی تدبیربر درمان مکن
من برای با تو بودن رنج دوران برده ام
امشبی را غیر ما در خاطر ات مهمان مکن
گفته بودی دل سپارم جان و دل آورده ام
آنچه را خواهی بگیر و نقض این پیمان مکن
تا بلا گردانی این بی قراری هست و من
یا رها کن یا بکش یا مانده در زندان مکن
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 3 از 5
نقد 1
حامی شریبی 21 مهر 1399 13:40
مکانیزیم صحیح دربهره گیری از صنعت توصیفی
برای ایجاد احساس شاعرانه
درودتان با شاعرتوانا
دوست فرهیخته جناب استاد معصومی گرامی