بگو که از چه دیاری هوای شوق که داری
مقیم سمت کجائی که آشنای بهاری ؟
طراوت گل سرخی نشسته روی لبانت
بلند قامت هستی تو از چه ایل و تباری؟
پگاه مشرق عالم جلای صبح سپیدی
پرند مهر و حرارت بهانه های قراری
کجای دامن دشتی کجای گوشه باغی ؟
مگر به شاخ محبت تو آشیانه نداری
نفس نفس همه دردم در آرزوی تو هستم
مگر که مرهم لطفی به زخم سینه گذاری
شنیده ام که نگاهت امید خسته دلان است
مگو که گوشه چشمی بدین بهانه نداری!
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 18 دی 1399 22:42
سلام ودرود
علی آقا اخوان ملایری 19 دی 1399 11:40
درودها بر شما استاد، زیبا، موزون و دلنشین سروده اید
قلمتان نویسا، شاعرانگی هایتان مستدام باد
بهنام حیدری فخر 19 دی 1399 13:57
محمد رضا درویش زاده 19 دی 1399 15:28
هزاران درود استاد بزرگوار بسیار زیبا
کرم عرب عامری 19 دی 1399 23:22
درودها عزیز
کاویان هایل مقدم 20 دی 1399 09:02
درودها بر این تصویرگری خیالپردازانه و زیبا