ای مسیحادم
صبحگاهی فرصت باریدنم را می دهی
برگ و بار و ریشه بالیدنم را می دهی؟
از خزان در انجماد خویشتن جامانده ام
نوبهاری نوبت روئیدنم را می دهی ؟
زیر گرماگرم خورشید جهان افروز عشق
یک سحر آئینه ی تابیدنم را می دهی ؟
عطر سیمایت طواف آرزوهای منست
گلغذارا مهلت گل چیدنم را می دهی ؟
کعبه آمال دل های پریشان گشته ای
نازنینا! حاجت کوشیدنم را می دهی ؟
گفته بودم خاک راه دلبر جانان شوم
خاک بودم، رخصت پاشیدنم را می دهی ؟
ذره ای گم کرده راهم آی اِی باد صبا
چون پرستو آیت کوچیدنم را می دهی ؟
ای مسیحادم که عالم را بشوق آورده ای
رستخیزی مژده ی بوئیدنم را می دهی ؟
تعداد آرا : 5 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 10
امیر عاجلو 21 خرداد 1400 22:46
!درود
علی مزینانی عسکری 22 خرداد 1400 08:48
درود استاد
دستمریزاد
کاویان هایل مقدم 22 خرداد 1400 08:51
شگفتانه بود برادر
غزلهای نابتان هماره دل انگیز
کیوان هایلی 22 خرداد 1400 09:25
درودها بر شما جناب استاد معصومی بزرگوار
شاهکاری دیگر از شما خواندم گرامی
قلمتان نویسا و سبز
سیمین حیدریان 22 خرداد 1400 10:57
سلام و درودها
محمد خوش بین 22 خرداد 1400 21:35
سلام و درودها استادعزیز
بسیار زیبا غزلی سروده اید
علی آقا اخوان ملایری 22 خرداد 1400 23:10
درودها بر شما استاد ارجمند
زیبا غزلی لطیف و دلنشین سروده اید
دستمریزاد
قلمتان نویسا
منصور آفرید 23 خرداد 1400 13:18
درود بر استاد غزل
بسیار زیبا مثل همیشه
مهستا راد 23 خرداد 1400 19:46
با احترام
حسن مصطفایی دهنوی 28 خرداد 1400 07:24
درودها بر شما استاد گرامی ادیب فرزانه و فرهیخته
بسیار زیبا، دلنشین و سرشار از احساسات لطیف سروده اید
قلمتان نویسا