چه خواهی کرد؟
سرآغازم چنین شد لحظه پایان چه خواهی کرد؟
بگو آخر تو با دلخسته ای ویلان چه خواهی کرد؟
نمی دانم در این راهی که دنبال تو می گردم
در آخر با من سرگشته و حیران چه خواهی کرد؟
اگرچه برده ای از یاد خود قول و قرارت را
مرا با کوچه های بی سر و سامان چه خواهی کرد!
به بادم داده ای و آخر این کار معلوم است
که با افتاده کاهی در دل طوفان چه خواهی کرد
از اینکه هستی ام بازیچه ی ناز و نگاهت شد
ببین روزی برای دادن تاوان چه خواهی کرد؟
بتازان هر چه میخواهی سمند سرکش خود را
اگر روزی بیافتد اسبت از جولان چه خواهی کرد؟
اگر چه تشنه لب بردی لب دریا و آوردی
مرا با ساحل سبز سبکباران چه خواهی کرد
کسی از بی وفایی های تو با من نمی داند
اگر افشا شود در بین این و آن چه خواهی کرد
♤♤♤
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 2
حفیظ (بستا) پور حفیظ 04 شهریور 1402 21:13
بسیارزیبابود.برادرعزیزم جناب معصومی.
دربیت:مرا باکوچه های بی سروسامان.....مرا فقط وزن شعررا پرنموده است،کاش این مصرع را ویرایش مینمودید.واما شاه بیت این غزل :اگرچه تشنه لب...
علی معصومی 05 شهریور 1402 03:00
سلام بزرگوار
میشه بفرمائید که "مرا" مفعول با واسطه به چه دلیل اضافه است؟
نرا حز رکن اصلی جمله است!!!