بیگانه نیستی
در آرزوی روی تو مردن خطا نبود
راهی به جز برای تو بودن مرا نبود
بی شک اگر فدائی رویت نمی شدم
شیدائی و ترانه و حال و هوا نبود
وقتی که بی بهانه تو را جار می زدم
در جان خسته صحبت هول و ولا نبود
ای شوق بی دلیل من ای ماه آرزو
جانم به غیر درد و غمت مبتلا نبود
هر گوشه ایکه دیده ام آنجا فقط توئی
مهرت ببین چه کرده غمت در کجا نبود؟
بیگانه نیستی چه بگویم برای تو
بین من و تو قصه چون و چرا نبود
ای کاش فصل چلچله ها وقت نوبهار
این پر شکسته بی خبر از ماجرا نبود
♤♤♤
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 2
سروش اسکندری 05 شهریور 1402 15:59
سلام و درود بر شما ... جناب معصومی عزیز و بزرگوار زیبا سرودید
بسیار لذت بردم،توانا و شاعر باشید
حفیظ (بستا) پور حفیظ 06 شهریور 1402 22:01
درود بر جناب معصومی عزیز به جز در بیت دوم که از نظر محتوایی ضعیفتر از مابقی غزل است بسیار زیباست درود بر قلم توانای شما