- لیست اشعار
- قالب
- غزل
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
بهجت مهدوی
در15 /02/ 1350 -
ناهید زرین نگار
در15 /02/ 1365 -
حنظله ربانی
در15 /02/ 1367 -
صمد حسین پور
در15 /02/ 1373 -
محمد حسین ناطقی
در15 /02/ 1356 -
احسان عرب
در15 /02/ 1368 -
مهدی علی زاده اصل
در15 /02/ 1369 -
رضا زمانیان قوژدی
در15 /02/ 1348 -
مهسا ایمانی (ماه)
در15 /02/ 1378 -
فرشته امامقلی
در15 /02/ 1367 -
احسان رمضانی
در15 /02/ 1370 -
محبوبه تاجمیری
در15 /02/ 1372
بسمه اللطیف قول و غزل ما صمیمانه سخن از عشق جانان گفته ایم جانفشان در راه او از دادن جان گفته ایم قصه مهر و وفا و حسرت و دلدادگی با دلی تنگ و از آرامش گریزان گفته ایم سرفراز از عشق گلبانگ وفا سر کر...
ادامه شعرمانده تنها ساعتی از فرصت دیدارمان اندک است این لحظه های ناب بی تکرارمان می کشد بی وقفه دیواری زمان ما بین ما می رویم عمری به زیر سایه ی دیوارمان دستهایت کم کم از دستم رهاتر می شود می نشیند اندک اند...
ادامه شعرعاقد صدا کرد فاطمه آیا وکیلم ؟ زهرا به جای بله گفتن یاعلی گفت درآسمانها شعف و شادی شد مُهّیا کوثر که باعشق و محبت از علی گفت مُلک سلیمان زیر لفظش شد پشیزی وقتی که زهرا باصلابت ا...
ادامه شعرآوای غزل ترانه دارد از تو دنیا همه جا نشانه دارد از تو در گوش من آهسته دلم روزی گفت دل دل زدنم بهانه دارد از تو بر روی تنش درخت پیری حک کرد سر سبزی من جوانه دارد از تو مه موی تو را دید و فلک ...
ادامه شعردگر فریاد بیآوا به سر دادن بیفایدست دگر آوای یاری هم خروشیدن بیفایدست برفتش ماه تابانم چو او مه رخ، طارم ندید به جانانم، که شب تارم جلوسیدن بیفایدست حمیما یاد هنگامی کزو نوشی چل چشم نور دگر یک چ...
ادامه شعرتویی درمان درد من مرو از پیشم ای مــادر به جان من بمان پیشم ندارم خواهشی دیگـر ندارم مثل تو یاری کند عشقش نثــار مـــن بدون مزد و پاداشی تویی ام بهتـری...
ادامه شعربسمه اللطیف بی نفس امروز ولی نعمت ما از نفس افتاد فریاد بسی کردم و فریادرس افتاد رفت و به وضو شست سر و صورت و دستش برگشت و کمی رفت و ز پایش سپس افتاد آن دست که عمری همه جا حامی مان بود شد سرد به یک...
ادامه شعربنا شد سازه هایی که ، بقصد دام ما را بپا چون سست، گویای غم فرجام ما را تمامیت این خاک مقدس حیله بستند فرو ریزد به تلخی چون تمام کام ما را به چه جرمی برای مردم ما رنج خواهند پیاپی حیله بندند بر توقف،...
ادامه شعربسمه اللطیف آشوب دوران از تطاول های بی پایان که بر جان رفته است طاقت و صبر و قرار از جان نالان رفته است آن چنان گرم است بازار عمل در این زمان کآبروی مومنان و ارج ایمان رفته است 《 مشکلی دارم ز دانش...
ادامه شعردل که خون شد دلبر و دلدار میخواهد چکار؟ چنـگ و تنبور و دف و گیتار میخواهد چکار؟ شاعر خلوت گزینِ ساده ی عزلت نشین،،، یار غار و طُره ی طرار می خواهد چکار؟ اسب زخم، نعل و زین، افسار میخواهد چکار؟ جنس ا...
ادامه شعردانه سرخ انار بیا ترانه ای از نوبهار هم باشیم کمی نشانه ای از لاله زار هم باشیم بسوی جاده ای از آروزی خوشبختی سری به شانه بی غمگسار هم باشیم برای جستن صبح و نشانه خورشید شبیه سایه هم همقطار هم باشی...
ادامه شعرسـر درد را چـاره و دردسـر نـباش .. هـرگـز پـیـگـرد شــور و شــر نـبـاش آتش باش ، پـرتـو بر تیـرگی ببـخش دنـبال سـوختـن خشک و تـر نـبـاش نیرنگبـاز مملـو و خـرج بده تلاش : دیـگـر ؛ هـالـوی آسـیمـه س...
ادامه شعرا ی ا سوه عــا لــم خلقت به زنان جها ن ا ی اسوه عبادت و تــقــوا به ز نا ن جها ن ای یا دگا ر ر سو ل خــلــقت عــا لم وجود ای دور گرانمایه در دل صدف عـا لم وجـود ا ی آنــکه تـرا صبرو تحمل بغــ...
ادامه شعر[ولایت علی ولایت مطلق است] علی رمز سعادت در جهان است علی تفسیر آیات کلام است علی اعلی ترین اعلای عظماست علی بر کل عالم ها امام است علی میزان عدل کبریای...
ادامه شعرپدری گفت پسرم جز به خدا دل نبند گر تو دل بستی یقینا ز تَهِ دل نخند از گذرگاه گذر کن ،گذری دل نبند خندهِ دنیا را دیدی پسِ آن خنده نخند هرکه با دنیا رفیق بود به رفاقت مگیر هر کجا دنیا مسیر بود تو رهِ...
ادامه شعربه روزی میتراشد سنگِ صحرا را مناسب با علایق خط بتها را دو کارش با دو دستانش کند بت ساز و او با سوز میخواند ثناها را که آدمها خدایی سود ده خواهند یه عهدی هم تراشد نفسِ پیدا را و با عقلش و در ذهن...
ادامه شعرمن در این ساعت ها، می کشم دردی را که تو در حادثه عشق دچارم کردی تو کجایی ای دوست قلب من ترسیده منتظر در ساحل تو چرا دریایی؟...
ادامه شعرتو باشی تو باشی، لحظه ها زیباترین اند گل و باران به دامان زمین اند تو باشی ساکنان شهرک عشق همه همسایه هایی نازنین اند ◇◇◇ تو باشی، کوچه ها لبریز شوقند پر از گل ها ی سحرآمیز شوقند تو باشی، سینه ها...
ادامه شعرگربه ی تند خوی گر پَر داشتی نسلِ گنجشک از جهان برداشتی روزی بر حسب لیاقت میدهد هرچه قدری که ،لیاقت داشتی پرده ی مسکین ،اگر برداشتی در سرای ، قلب او جا داشتی ...
ادامه شعرآتشی دارم به سر با آن نباید سرکنم یا ز جانش درکنم یا خاک ها بر سر کنم با امید وصل او صد وصله را هجران دهم بلبلان را گل دهم وانگه گلش پرپرکنم چون نهالی ریشه زد خاک تعلق بگسلم برکنم بنیاد هستی عرش...
ادامه شعر