تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
abolfazl zaarei

غصه ز ِ سر در می کنم لب را به می، تر می کنم این زخم ِ دل با یاد تو ترمیم و بهتر می کنم می سوزم از چشمان تو با آن شرار ِ جان ِ تو با آتش ِ پنهان ِ تو خود را چه پَر پَر می کنم آتش به جان چون هیمه ام...

ادامه شعر
abolfazl zaarei

بَر اَبر نظر می کنم او پُر زِ سرشک است خالی ز امیدست ، در او ناله و آهیست شاید که زِ انجام من او دل نگران است این راه که من می روم این راه تباهیست از پنجره بر شهر نظر می کنم اکنون شهر از وزش باد م...

ادامه شعر
abolfazl zaarei

دردها را چگونه می فهمی آن زمانی که کُشته شد حلاج جان ِ خود را به راهِ اندیشه کرده قربان و گشته او تاراج دردها را چگونه می یابی مثل سرباز ِ پیش ِ خمپاره لحظه ی انفجار ِ وحشت زا جسم ِ پاشیده از هم و پا...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

اسم من جوجه اردک زشته با پَرایِ مزخرف نیلی همه همشهریام بادومن کلمم توی شهر آجیلی سرنوشت کزت شبیه منه اونو پیش تناردیه بردن من ولی توی خونه ی خودمون روحمو زنده زنده میخوردن تو تنم یک ژپتوی پیر...

ادامه شعر
abolfazl zaarei

شبی که گرگ و میش ِ آسمانها قمر در عقربی را جلوه گر کرد تمامم را همین افکارِ موهوم چگونه شُخم زد ، زیر و زبر کرد به آنی چون ملائک پاکِ پاکم دَمی ابلیسی ام با داسِ خونی دَمی غرقم در این دریایِ تطهیر...

ادامه شعر
abolfazl zaarei

گُلِ خنده بر لب نشاندم ولی همیشه غمی در دلم داشتم نقابی زِ لبخند من می زدم گُلِ غم برای خودم کاشتم لبم چون بهاری که بَس زنده بود سخن از درخت و بَر و بار داشت درونم زمستانِ تاریک و سرد شبیه کویری که ...

ادامه شعر
نیلوفر آزادی

تا که رسیدی وطنم شدی مالک روحم و تنم شدی حس یه جنگل، نور و آوردی شرجی دل سپردنم شدی هرم تن تو ظهر اهوازه خرما پزون اون دوتا چشماتن تهرونو دستپاچه نکن لطفا میلاد و آزادی کف پاتن یه اصفهان، نقش و نگاری ...

ادامه شعر
abolfazl zaarei

می روم خندان به سوی کوهها در حریر برفِ خود خوش خفته اند از تمام غصه ها و سوز ها رَه به سمتِ بی خیالی جُسته اند می روم بالا برای فتح کوه سینه کش تا سوی نوکهای دریغ فتحِ غم پایان شور و التهاب...

ادامه شعر
abolfazl zaarei

چه پاییزی، چه پاییزی عزیزم دوباره شورِ شعری در سَرَم ریخت شدم ققنوس و از این اخگرِ شعر سراسر آتش از خاکسترم ریخت به برگِ خشکِ جسمم چون نسیمی وزیدی و به من جان می رساندی تو عطری بودی از آغوشِ یوسف که...

ادامه شعر
abolfazl zaarei

این همه بُرجهای غول آسا این همه خانه های مسکونی این طرف قصرهای اشرافی آن طرف زاغه هایی از گونی عدّه ای در رفاه و آسایش فکرشان جای گردش بعدیست آن طرف دست ِ کودکان ِ کار ارمغانش سیاهی و سردیست چشمهایی...

ادامه شعر
زهره فرمهینی

سرگیجه دارد عقربه ، پا پس کشیده آینه
پیراهن سرخابی‌ام پوشیده عطر یاس را
در هر تپش لبریز مهر از لطف دست سرنوشت
با عشق از بر کرده‌ام شبنامه‌ی احساس را

بس بوسه ها دارد به لب ،...

ادامه شعر
مجید ساری

هفته ها در تِراس خوابیدم تا شبی ماهی از در برسد چشم تو ، توی کوچه باعث شد صبح من عاشقانه تر برسد از نگاهم سوال میدزدی قلب ما در سکوت عاشق شد پاس کن امتحان ماندن را تا "بله" آزمون سارق شد بر ...

ادامه شعر
جواد  جهانی فرح آبادی

خیالی نیست تو عمری با من از احساس گفتی نفهمیدم دلت جای دگر بود مرا دل بسته چشمت نمودی چه ساده چشمکت برمن اثرداشت دراوج دلخوشی هایم گشودی دری از عشق بر عمق نگاهم نمیدانم چرا در نیمه ی راه رها کردی مرا ...

ادامه شعر
abolfazl zaarei

میخ تسلیمم و در جبر ِ جهان بند شدم بَر سَرم ضربه زند چَکُشِ ایّامِ سیاه دستِ تأدیبِ جهان میر غضب بود عجب چون ادب کرد مرا گفت به من راه بیا بختِ من غولِ سیاهی ست که دنبال من است گرزی از سنگ به دستش، ...

ادامه شعر
abolfazl zaarei

قبله ی رویت نشان دِه تا که من جا نمازم را به سمتت وا کنم تا درون ِ کاسه ی گرد ِ قنوت چهره ی ماه ِ تو را پیدا کنم رکعت ِ عشقی گزارَم سوی ِ تو تا بدانی که عجب دل باختم تا بدانی در دل ِ بُت خانه ام از ...

ادامه شعر
شهریار  کاراندیش

بیا کافر ،بیا لیلی بیا خاتون ییلاقی بیا، جان بر لبم امروز کجایی حور قشلاقی کجایی هر دلیل شعر پریشون موی خرمایی کجایی فاصله کم کن بیا مُردم ز تنهایی دو چشمت نرگس مستی به خوابم آید این شب...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

ترانه ترانه...دوخط بغض و آه بذار اسم ِ تو چشممو تَر کنه بهونه تراشیده ذهنم که باز ، با رویای تو خستگی در کنه نیاوردمت توی شعرم،بگی مث اون قدیما هنوز عاشقی نمیخوام با حرفام اذیت بشی، دروغی بگی آدم ِ س...

ادامه شعر
احمد صیفوری

دارم با خودم حرفتو می‌زنم توی دادگاهی که قاضیش تویی منم متهم ردیف اولش یقیناً ولی تنها راضیش تویی همیشه به ابهام گفتم ولی می‌خوام امشب و ساده صحبت کنم برا اینکه آسوده باشی گلم باید پیش تو ترک عادت کن...

ادامه شعر
زهره فرمهینی

طپانچه روی شقیقه ،نمی چکاند مرگ به قلب غصه قسم از خودم نمی گذرم در انهدام درختی تبر کم آورده است چکاند ماشه ،چرا نیست حال محتضرم نشان دهید به من از چه رو ‌جهنمی‌ام؟ درون برزخم و جرم خودکشی کم نیست ...

ادامه شعر
انسیه فتح تبار

باخودم قد سالها عمری یک عصا پای آهنی دارم ریشه کرد و نشست درخونم ردپا های ناتنی دارم مادرم بی دلیل می پرسید باز می گفت شاعری مادر؟ زندگی ازتو قد کشیده تَر و تو چه فرز و چه ماهری مادر درنگاه صبور فر...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا