تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
پرستش مددی

در پریشانی این شهر دلم می گیرد دست پائیز گلوگاه قلم می گیرد موج افتاده به دریای غزلخوانی من پای توفان دل اصحاب بلم می گیرد زندگی آینه ی مات پریشانی هاست حال این شهر شبیه دل زندانی هاست چ...

ادامه شعر
طارق خراسانی

چه زود آن همه شادی گذشت، تنهایم شدم به موی تو گُم ، کس نکرد پیدایم فقط بگو که بیایم همین مرا کافی ست به شوقِ برقِ نگاهت ، چو برق می آیم 15فرورین1397...

ادامه شعر
میترا طباطبایی نیا

دارم تو ذهنت خط خطی میشـم مثلِ همــون کاغذ که رو میــزه آخر فراموشــت میشه اسمـــم با نفرتــی که از تو میریــــزه جای تمومِ عکســامون مونــده با اینکــه کَنــدی از رویِ دیـوار یِ خاطــره...

ادامه شعر
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان)

نور دیدن شکوه خندیدن بوی پس کوچه های بارانی مادرم سایه سار مهر و امید معنی عشق ناب روحانی پاک و بی غش حدیث مریم و ناز چادرش جانماز فروردین میوه‌ی شاخسار شهریور درّ فرزان خوشه‌ی پروین ...

ادامه شعر
پرستش مددی

ای نگاهت شراب لبریزم چشمهایت غزلترین شعرم با تو پروانه می شوم هر شب لای ابیات آخرین شعرم نفست انتهای خوبی ها با نسیمی که می وزد در من دست هایت کمرکش شوقم مثل گلهای باغ پیراهن یک نفس در ت...

ادامه شعر
مریم ناظمی

ایران من ای شعرغمگینم بانوی زیبای دل آزرده ای خواهر باران و آیینه زخم از زمین وآسمان خورده با ناله هایت همصدا هستم در جنگل سرسبز جان خود زخم تبر را تجربه کردی تو ازدحام بغض های تلخ تو قا...

ادامه شعر
پرستش مددی

در من کسی هرشب به باران مبتلا میشد از ابرهای خسته ی پائیز دلخور بود میراث دار کوهی از غم های عالم بود از آسمان صاف هم گاهی دلش پر بود شبنم به شبنم از نگاهش شعر می بارید مردی که در رویای من ...

ادامه شعر
جواد صارمی

برگی از شاخه ی تنهایی من ریخت ولی ترسم از زردی احساس غبار آلود است می،رود تا که به خس خس برسد سینه ی من از غمِ خش خش برگی که دگر نابود است رنگ پاییز تو را یک شبه شاعر می کرد شاهدِ مصرع قبلی، ...

ادامه شعر
حنظله  ربانی

به مناسبت گرامیداشت 13 آبان و روز دانش آموز ـــــــــــــــ روز ، روز شکوه باورهاست عاشقی را دوباره تمرین کن سبز شو در برابر دشمن سرخ ، خود را فدایی دین کن روز زرّین دانش آموز است دان...

ادامه شعر
حسین محمدی فرد

# واپسین دم واپسین دم نفس چه شیرین است آخرین لحظه های جان کندن تلخشیرین ترین بهانه و دل از زمین و از آسمان کندن خون من بر زمین به جا مانده ست ردی از شعر و درد و اندوه است شاعرانی که ...

ادامه شعر
پرستش مددی

شعر احساس نرم و بارانی در کویر نگاه پائیز است ابرهای سپید شاعری ام از نگاهت چقدر لبریز است دشت در من غزل غزل شعر است آسمان در قصیده ام جاری قدمت بر دو چشم تاکستان مثنوی را به باغ می کاری ...

ادامه شعر
نوید حیدریان

من توام یا تو در منی اخر مثل جریان نقش و بازیگر توی فکرم دوباره میچرخی کوچه پس کوچه های ذهنم رو عشق تو پرسه میزنه توو من یا که من گم شدم توو عشق تو دوره میشن همیشه این فکرا خاطراتت،خودت،صب...

ادامه شعر
طارق خراسانی

دیدی چه زود بی تو دلم تنگ می شود ؟! باهرچه غم نشسته هماهنگ می شود وقتی تو نیستی ، چه بگویم ؟ تمامِ دل مثلِ خرابه های پس از جنگ می شود 18 مهرماه 1396 ...

ادامه شعر
سجاد صادقی

لبخند مرا بس بود چشمک که زدی مردم چشمان خودم را من با دست خود آزردم تقصیر خود من بود دیدار نگاه تو از چاله که بیرون شد افتاد به چاه تو چشمان غریب من معصوم تر از آب اند کابوس که نه رویا ...

ادامه شعر
پرستش مددی

سرزمین نگاه غمناکت در هجوم سپاه چشمت بود لشکری بغض مثل مروارید زیر پای نگاه چشمت بود خرده خرده غزل غزل باران مژه هایت کرشمه می بارید زخم بغرنج آسمان تنت در سراشیب چشمه می بارید جای تلفیق ...

ادامه شعر
طارق خراسانی

در سرایی که عشق می خواندند روی دستان ماه ، روئیدم هستی من مگر نه آن سر بود ؟ عاشقانه به عشق بخشیدم 19 شهریور 1396 ...

ادامه شعر
محمد کاظم  دامغانی

روز هایی که بی تو سر شده است حس مسموم بغض طولانی لحظه هایم شبیه یک مردست در میان دو ابر بارانی لحظه های نبودنت تلخ است مثل تنها قدم زدن، رفتن فاصله بین ما به هم خورده ضرب و تقسیم جاده ها در م...

ادامه شعر
محمد جوکار

می روم تا ، به صفرتنهایی زخمه بر سه تار و هی تکرار بسترم ، دخمه ی پریشانی ست روح من ، مچاله است انگار صحنه ی محاکمه برپاست چشم تو ، برکه ی فراموشی ست از نگاهت ، طلسم می بارد چشم تو ، غار کهف ...

ادامه شعر
حامد سنگچولی

(گرفتار) گرفتار دردم دراین روزگار که آتش زده بر نهال خودم شبیه درختی کنارِ گذر که هستم غریب و وبال خودم گرفتار رنجم دراین کهکشان شهابی که رفتم گریزان نهان سکوتِ ستون های بی پایه ام چو سقفی...

ادامه شعر
علی سپهرار

آدمی از نفوسِ حیوانست
فرقِ او از سر و دل و جانست
قصۀ جبر و اختیار از اوست
رخش پس خادمی ز دستانست
***
بوف مجنون سه دفعه هو هو کرد
هوی ســــوّم فســــانه را رو کرد
ک...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا