تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
مرضیه  رشیدپور

"آواز روئیدن" چگونه است؟! که در من نخواهم بود نیمی پخش در ساقه ها و نیمی دیگر گراییده به افق، که باز سربسته مانده در خوشه ها چنین رها در برم گرفته باد. چگونه است؟! به تابیدن که دستم می رسد به خورشید،...

ادامه شعر
پرشنگ  صوفی زاده

یک عُمر با زخم هایمان زیستیم در نمور ترین جای ذهن با فهم های بیمار چه گامهایی که برداشتیم و چه گام ها که قطع شدند! یکی زخم را لیسید ... دیگری بَست... وآنکه که مهربانتر می نمود .. چه نمک ها، که نریخت...

ادامه شعر
فروغ گودرزی

و به دور از حال بدِ کوچه های خلوت آوازِ زندگی سر می دهد نان خشکیِ گونی به دست...

ادامه شعر
مرجانه جعفری

کجای غم من اندوهی نیست !؟ انگشتانم بی رحم شده اند زبانم به قلبم سنگ می اندازد ! کجای غم من اندوهی نیست !؟ اخم ابروهایم از بد خلقی ام نیست ! این ذهن درهم تنیده من است که اخم بر ابروهایم گره زده ! به دک...

ادامه شعر
سحر خالقی

باد باد که در لا به لای موهایم شروع به وزیدن کرد انگار تو بودی که در موهایم شروع به رقصیدن کردی. ودر گوش هایم نجوای آرامی از تللو باران. وقطرات شنبم صبح گاهی که بر ...

ادامه شعر
فروغ گودرزی

در میان بازوانت دلتنگ توام من به یک سقف فکر می کنم...

ادامه شعر
محمد مولوی

جوانی تشک ” پشمی_ست” می خوابی بر روی آن به مرور در هم تنیده می شود و به نظر لاغر دیده می شود وقتی پشم ها را از هم باز می کنید تشک به نظر پف می کند اما شما دیگر آن ” جوان” سابق نیستید! محمد مولوی...

ادامه شعر
فروغ گودرزی

روزها بی صدا در گذرند صداها در سرم حلقه آویز می شوند و من به سکوت اجباری محگومم... #فروغ_گودرزی

ادامه شعر
عنایت کرمی

آب از سرِ آبادی گذشت جان از کفِ نَفَس تفاوت نمی کند طاعون ، زلزله ، قفس در خواب مردن، راحت تر است امان از بیداری با رگ های کلُفت نمی شود از خواب، خاستن شصتِ خروس هم، خبر دار شده بی صاحب، دلش نخوا...

ادامه شعر
موسی افتخاری

با تو وداع می کنم به سان بهار با باغی از شکوفه آندم که آخرین باران دستهایش را بر شکوفه ها می ساید واشک می ریزد با تو وداع می کنم به سان آفتاب تلخ غروب پاییز وقتی درختان خزانی خویش را به شب می سپارد ...

ادامه شعر
مرضیه  رشیدپور

"یک ضلع ماه" چنان تر از آبی باران بسته ابر از همه جا در خود، در اعماق و از پس ام تاریکی روان، مرا به هم راه می دهد و تو را می کشد آفتاب. یک کلمه آب رفته از چند حروف پایین تر در لبه ی تیز خاک و ترک که...

ادامه شعر
آرزو نوری

به جزئیات فکر نمی­ کنم! لحظه­ ای که دوربین­ ها تو را گم کردند و بشکه­ های غمگین جنازه­ ات را پس دادند... به مادرت فکر نمی­ کنم فکر کردن به او ضربان قلبم را بالا می­ برد طوری که مدام از خودم می­ پرسم ...

ادامه شعر
پرشنگ  صوفی زاده

در این زمین ناگهان چه رخ داد که فریاد کوهها هم شکوفه داد! باور کن، من پرواز کوهها را هم دیده ام.

ادامه شعر
حسن فرهادی

پریشانم پریشان تر از غبار در دستهای نور جانم آکنده از ابهام حیران شمع کوچکی در باد که اشکش در زمین امید میکارد و من عمری ... نشسته در حصار خویش زندانم اکنون .. درون روزنه های نگاهم...

ادامه شعر
مروت خیری

یک روز می رسد خبر به تو به جان دادن رسید عاقبت کارِ من ، با عشق تو

ادامه شعر
پرشنگ  صوفی زاده

تنها کودکی ام در جوار درختان آبادی سنگ می شکافد اسبِ بی سوارِ عشق یال به باد گره زده و سُم بر سبزه هایی می کشد که در سرزمینِ دل رویانیده ام. سرش به سوی آسمان بلند و گرمای آفتاب را در پسِ سنگهای ترا...

ادامه شعر
نادر ابراهیمیان

اگر چه خسته و پرشکسته ام اما صدای پرواز تو امید می دهد به من شعرهایت غزل غزل دل می برد از من ای ترنم ترانه های شبانه ای تغزل شبانه های ترانه مرا به جایی ببر که از نیاز من نماز به پا کنند یا نماز را ره...

ادامه شعر
فائزه اکرمی

دلم برای خودم تنگ می شود برای یک وعده که میبُرد مرا به شهر خیال برای یک سریال که میشکست اندوه شب را برای یک دروغ بزرگ تاریخی برای یک عروسک خیمه شب بازی برای رسیدن ها و نرسیدن ها برای یک آرزوی محال ...

ادامه شعر
عزیز حسینی

نگاه کن جای تو کنارم خالیست سکوتت را بشکن و صدایم بزن بگذار طنین صدای تو قهقهه های لب هایم شود نگاه کن بی تو حتی هیچ بارانی عاشقانه نمی بارد سکوت نکن حرفی بزن چشم هایت هنوز دوستت دارم می سرای...

ادامه شعر
نازنین نکیسا

در سکوت و تاریکی شب، آن هنگام که همه در خوابند، من در رویای تو زندگی می کنم، روح تو را می خوانم، همان گونه که بادبان، باد را صدا میزند، اینجا هم فرشته ها آواز می‌خوانند، دور از خورشید، در پهنه غربی آس...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا