- لیست اشعار
- موضوع
- عاشقانه
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
بهجت مهدوی
در15 /02/ 1350 -
ناهید زرین نگار
در15 /02/ 1365 -
حنظله ربانی
در15 /02/ 1367 -
صمد حسین پور
در15 /02/ 1373 -
محمد حسین ناطقی
در15 /02/ 1356 -
احسان عرب
در15 /02/ 1368 -
مهدی علی زاده اصل
در15 /02/ 1369 -
رضا زمانیان قوژدی
در15 /02/ 1348 -
مهسا ایمانی (ماه)
در15 /02/ 1378 -
فرشته امامقلی
در15 /02/ 1367 -
احسان رمضانی
در15 /02/ 1370 -
محبوبه تاجمیری
در15 /02/ 1372
آمد به محض اینکه دلش بیقرار شد! در لحظههای گریه، پر از انتظار شد! آنوقت پشت پنجره بودم که دیدمش دیدم که روی اسب سفیدی سوار شد! پس چارفصل فاصله را تاخت تا رسید وقتی که فصل پنجم این روزگار شد! ...
ادامه شعرمریمانه (۳۷) عمریست میگویی برو بیزارم از تو قلبی پر از نفرین و نفرت دارم از تو هی! ساده لوحِ خفته در بطن غزلهام آخر مگر من دست برمیدارم از تو میخواهمت بیش از نیاز شب به فردا اما هراس دلپذیری دار...
ادامه شعرشده آیا که کمی فکر دل من باشی اندکی واله و شیدای رُخ من باشی شده یک شب به سحر ناز دلم را بکشی بوسه ای خیس به کنج لب من بنشانی شده من عشوه کنم، عشوه ونازم بکشی؟ یاکه با ناز نگاه قلب مرا بگشایی م...
ادامه شعررویای من به وسعت دل بیکرانه باش عاشق ترین کبوتر زیبای خانه باش پروانه ام که طاقت دوری ز شمع نیست با من بمان نمونه ی آغوش و شانه باش ای خوب و پاک و مریم دوران زندگی سرو بهشت کوچک من در میانه باش در ...
ادامه شعربسمه العزیز خرابات غم تنها به شبی تاریک با کوهی از آه و غم در میکده می گردم بی یاور و بی همدم پیمانه تلخی ده تا پاک کنم خاطر از آن که به پیمانی بس سست وفا کردم چه بازی خوبی کرد با روح و روان من می ...
ادامه شعرگر در این سرمای شب مستانه ای مجنون و تنها غافل از پیمانه ای گر در این ظلمت که باشی منتظر چون به فکر یار باشی کافی ای...
ادامه شعرمحبوب کسی باش که دلجوی توباشد همچو صیاد به دنبال،، رُخ روی توباشد محبوب دلی باش! که در وقت جدایی،،،؛ آسیمه سر از هجرتو چون شمع بسوزد،،، آشفته به دنبال نگاهت دایم به سر کوی توباشد تو عشوه کنی،...
ادامه شعرخداوندا توئی باران توئی رحمت در این حیران در این دنیا مرا سامان تو را بینم تو ای آبان در این گیتی پر از دردها توئی مرحم به این زخم ها چه دردها را که محو کردی چه زخم هائی که سر بستی به شوقت د...
ادامه شعرعشق آمد و رفت و... خواب ماند اما دل ای وایِ دل، ای وایِ دلِ بی حاصل همسایه ی دیوار به دیوارش بود جامی نَزَد از زلالِ دریا، ساحل....
ادامه شعربسمه اللطیف بوسه گرچه او داشت اندکی تردید ولی آخر لب مرا بوسید در درونم شکوفهای گل کرد بر درختی که در دلم رویید بوسهاش بود آن چنان گیرا که جهانها به دور سر چرخید لحظهای بعد از آن به میوه نشست...
ادامه شعراز پشت بام خانه ام بانگ برآمد امروز هوا بس مه آلود است امروز هوا بس مه آلود است جاده ها بی جان کوچه ها خلوت یکی خبر آورد امروز انسجام رود است امروز انسجام رود است عشق در بِستر خواب بود انگار سیلی سُرخ...
ادامه شعردادی به دستم، دردی ز دوری زدی به قلبم، ناگه تو نوری ز درد دوری شدم روانی ز نور قلبم، منم فراری منم همان کس، که در تو غرقم تو بی تفاوت به زخم قلبم از آن دمی که هوای عشقت ز سر رها شد غمی ز چشمم، آهی ز ق...
ادامه شعرخنده بر هر درد بی درمان دواست؟ پس چرا هر چه غم است در بهر ماست ما که خندیدیم، صدایش تا ته دنیا برف پس چرا اینگونه زیستن اخر این ماجراست هرچه گفتند بود حدیثی ، همه بودند بی بها زندگی بی غصه و ...
ادامه شعربه کجا روی که بی تو دل من بهانه دارد،، همه تار وپود شعرم شور عاشقانه دارد، به وصال تو نشستم، در خیال گاهی به تَرَنُم صدایت قلب من نشانه دارد همه شب نظر به کویت، کنم، و ترا نبینم تو چه کرده ای به...
ادامه شعرچشمهای تو پاییزند در برگ ریز این خیابانها چه لبخندها که سرخ می ریزند در بوسه باران بر سنگفرش ها لبانم را نارنجی می کنم ترانه می خوانم قدم زدن با تو می چسبد در یک عکس سلفی فیروزه سمیعی...
ادامه شعرمرا دلبسته کردی به زندگی بی آنکه تو را بدانم و بخوانم
ادامه شعرمی دانستی زیباترین و قشنگ ترین کلمه «دوستت دارم» است بخاطر همین «دوستت دارم» پای تو مانده ام
ادامه شعرپاییز در راه است مثل برگ درخت فرو می پاشم از سر عادت ××××××××× زخم پاییز را برگها دیده اند شاخه ها نامردند ××××××××× نگاهت سرد و بی احساس آتش درونم شعله می کشید ×××××××× گرمی آغوشت با آفتاب رفاقت دا...
ادامه شعر《دختر》 غزل عشق ، در دختر نمایان می شود با گُلش باغی گلستان می شود گر بتابد نور آن در خانه ای خانه ی دل نور باران می شود قطره بارانیست صاف و بس زلال با وجودش دل بهاران می شود ماهِ تابانیست در ه...
ادامه شعرآمدی ای جان به قربانت ولی دیر آمدی،،، دیر کردی آمدی اما به تاخیر آمدی، جان برفت از جسم من روحم بسی آزرده شد آمدی اما برای غسل تطهیر آمدی بوده ام در انزوا شاید که برگردی ولی آمدی ای جان من اما به ...
ادامه شعر