روزگاری بود که می خواندیم در درس کتاب فارسی،
داستانها از یکی دهقان جان بر کف،
کی بوَد نام ریزعلی، شهرت خواجوی....
او که در سرمای سوزان تموز،
پیرهن بر چوبدستی اش کرد
در پایان روز،
مشعلی بر دست داشت و می دوید سوی قطار،
تا جلوگیری کند از فاجعه درکوهسار...
سال بعد بازش همی خواندیم در درسی دگر،
شرح حال با آب و تاب زان کودک ایثارگر،
نام او پطرس بُد و کرد بر شکاف سدّ نظر،
با نوک انگشت خود ناجی هر شهروند شد،
تا سحرگاه از کرختی، بند او از بند شد!
....
بگذریم، در آن اَوانِ دلکش نشو و نما
گاهگاهی، می شنیدیم قصه از ایثارها
لیک در این روزگاران ماجرا گشته عجیب
مُلک ایران شد لبالب پر ز بالا و نشیب،
بهر استقلال و باری، بَرشدن از یوغ و ننگ
ملتی گشتند هم آواز و چه قدر بی آب و رنگ
هر کسی دیوار آن دیگر شدی بهر فشنگ
گویی فصل برگ ریزان شده بر فرش سنگ
وقت عاشق پیشگی در صحنه ی جنگ و ستیز
خون و دود و آتش و اعضاء پیکر ریز ریز
مردمی، جمله شدند راهی به مسلخ با یقین
تا که خاک از اجنبی گیرند باز، خونین جبین
در پس آنان همه بنیان مرصوصی بُدند
اینچنین هشت سال با شیطان به زور ورزی شدند
قصه ی دخترکان در شعله، در آبادِ شین*
کو معلم شان بزد بر قلب آتش دل غمین
جان گرفت در مشت و چون شمع وجودش آب گشت
با لبی آکنده از لبخند چشمانش ببست...
فصل دیگر، شاهد پروانه در آتش شدیم
وان دمی کآتش نشان در مهلکه ناظر بُدیم
آن همه فرزند عاشق داد قربانی وطن
تا جگر خونین شود آرام از تو و زِ من
معنی ایثار و جانبازی دلا در جمع درمانگر بجو
روز و شب بهر شفای ناخوشان در جستجو
گو ندارند باکی از بیم و خطر
مایه از جان میگذارند تا کنند آن دفع شر
از محیط بانان چه گویم کو ندارند نام و نان
لیک از عِرق وطن هستند بگذشته ز جان
گهگداری میکنند جسم عزیز آماج تیر
گاهی از قانون نامردان شوند پیر و اسیر
وضع مرزبانان کشور هم نباشد گفتنی
تا زمانی کو به پیکارند با هر دشمنی
جان شیرین خرج میهن می کنند آزادوار
خون سرخ را بر زمین هدیه کنند بهر قرار
من چه آیا میتوانم برهمی گویم ز رنج کارگر
او که دارد سعی بیش و بهره ناچیز ای پسر
با هزاران سختی و تنگی در رزق و معاش
قانع است تنها به روزی حلال بعد از تلاش
زیر بار زندگی بشکسته او را استخوان
لیک در هنگام احصاء نیست هیچ از او نشان!
کولبران کشورم را چون حدیثی دیگر است
بهر روزی زن و فرزند، بی بال و پر است
گاهی از اوقات راحت می شوند صید تفنگ
گاهی سرما می زند بر جانشان همچون خدنگ
وصف گمنامان بی نام چون توان گوییم باز
گر نباشند هوشیار، آیا شود میهن فراز؟
گر بخواهم بر شمارم قصه ها از این شکوه
شرح هفتاد من باشد، برِ الوند کوه
....
آری امروز لازمست صدها برازنده کتاب
بر کشند تصویر این دلدادگی ها بر روی قاب
چون که ایرانی ببیند ملک و همنوع در گزند
جان شیرین را به کف آرد بی بیم و نژند
* اشاره به حریق کودکان دبستان روستای شین آباد فارس
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 24
امیر عاجلو 02 دی 1399 10:23
سلام ودرود
کاویان هایل مقدم 02 دی 1399 11:14
در پناه خالق یکتا
محمد رضا درویش زاده 02 دی 1399 10:34
هزاران درود استاد بزرگوار بسیار زیبا لذت بردم رفیق ادیب و هنرمندم احسنت بر شما
کاویان هایل مقدم 02 دی 1399 11:15
درودتان حضرت دوست
قدم سر چشمم گذاشتید
محسن فتح اله زاده 02 دی 1399 12:51
درود خدمت جناب استاد مقدم گرامی چه زیبا جاریست چشمه ذهن و قلب بر سنگ فرش سپید کاغذ ، دستمریزاد عزیز بزرگوار
کاویان هایل مقدم 03 دی 1399 08:56
دوست گرانقدر
از تعبیر عارفانه تان بسیار سپاسگزارم
کیوان هایلی 02 دی 1399 16:17
درودهای اهورائی بر شما استاد بزرگوار
بسیار زیبا گفتنی های وطن را سرودین
کاویان هایل مقدم 03 دی 1399 08:57
پروردگار بزرگ یار و یاورتان استاد
مسعود مدهوش 02 دی 1399 21:05
درود بر شما جناب هایل مقدم گرانقدر
زیبا و دلنشین دستمریزاد
کاویان هایل مقدم 03 دی 1399 08:58
خرسندم از اینکه باب طبع نکته سنج دوست فرهیخته ای چون جنابعالی واقع گردید.
برقرار بمانید استاد
امیرمحمد آبک 02 دی 1399 22:02
وقت عاشق پیشگی در صحنه ی جنگ و ستیز
خون و دود و آتش و اعضاء پیکر ریز ریز
مردمی، جمله شدند راهی به مسلخ با یقین
تا که خاک از اجنبی گیرند باز، خونین جبین
تعبیر خیلی زیبایی بود . درود بیکران بر شما جناب هایل مقدم عزیز
واقعا لذت بردم
کاویان هایل مقدم 03 دی 1399 09:03
عرض ادب خدمت استاد امیرمحمد خان آبک عزیز
از چهره شما بر می آید که متعلق به نسل جوان هستید و برای حقیر مهم است که مخاطبان از هر گروه سنی نسبت به بنده ابراز لطف دارند. و این کار را سخت می کند.
چون دوران تحصیل دانشگاهی من به دو برهه تقسیم شد و با فاصله بیش از 25 سال از کارشناسی مجددا با هم نسل های شما عزیز دل سر کلاس نشستم برای اخذ درجه ارشد، لذا زاویه دید جوانان برایم قابل لمس است.
در هر حال امیدوارم شما را در زمره دوستان پیگیر و همراه، همیشه در کنار خود داشته باشم.
مجید ساری 02 دی 1399 22:54
استاد هایل مقدم عزیز
ضمن عرض ارادت محضرتان ممنون میشوم پیام حقیر رابه مدیران سایت شمابرسانین
اگر دسترسی دارید
بنده با نت ضعیفم نتوانستم
ممنون و سپاسگذارم
درود بی انتها تقدیم مدیریت محترم سایت شعرایران
ضمن خسته نباشین وتسلیم ارادت محضرتان
خواستم جهت اطلاع عرض کنم
گاهگاهی سیستم امنیتی سایت را چک کنین
چون اتفاقی نام خودم را درگوگل سرچ کردم
داخل حسابم در اینجا شدم
و نمیدانم چرا وچگونه سه تا از شعرهای ثبت شده آخرم
حذف شده بود
کاش اسکرین شات میگرفتم و بامدرک تقدیمتان میکردم
اینبار قصر در رفتند
ولی همیشه بدانند خداوند پیرو حق وحقیقت بوده وهست
و مکر مکاران را به خودشان برمیگراند انشالله
دعوتتان میکنم به مرور پروفایل هایم درچندسایت شعر وهم دراینجا
ممنون میشوم بینهایت
همین نام مجید ساری راسرچ کنین کافیست
وگرنه شرمنده خواهم شد
که بودن در شعر و هنر در اولیتهای بعدی ام هست وبس
سپاسگذارم بابت وقتی که گذاشتین
و عذرخواهم بابت مزاحمتم
ممنونم
راستی امید عاجیلوی عزیز
نیازی به پاسخ شما یادیگرهمکارنتان نیست
فقط جهت اطلاع عرض کردم وبس
شبتان عشق باران
کاویان هایل مقدم 03 دی 1399 09:05
عزیزم جناب ساری بامحبت
سلام
بنده عینا پیامتان را به دست مدیر محترم سایت رساندم و ایشان قول پیگیری مستقیم با جنابعالی را دادند. امیدوارم مشکلات فنی به زودی حل شود و باز هم شاهد سروده های قشنگتان باشم.
درود و دوصد بدرود
علی آقا اخوان ملایری 03 دی 1399 00:16
درودها بر شما استاد، زیبا و دلنشین سروده اید
قلمتان نویسا، شاعرانگی هایتان مستدام باد
همواره پیروز باشید
کاویان هایل مقدم 03 دی 1399 09:06
سپاس مند نگاه آفتابی شما عزیز معزز هستم
ولی اله بایبوردی 03 دی 1399 09:06
ایثارگران وطن ....
هر یک به نوعی خدمت به خاک ....
سلام و درودها
جناب استاد مهرنگار
قلمتان ماندگار
جاودان بمانید و سرفراز
کاویان هایل مقدم 03 دی 1399 09:08
شاد و سعادتمند بمانید استاد
بله خدمت به وطن آن هم بی ادعا در برابر گرگهای زوزه کشی که در مصدر مسئولیت اثری از خدمت از آنان دیده نمی شود. هر چه هست هیاهو و سر و صدای کاذب....
نعم المولی و نعم الوکیل
امیرعباس معینی 03 دی 1399 22:06
درودتان استاد هایل مقدم
احسنت بر قلم توانایتان در بیان این مظلومیت
در پناه " اللّه آن یگانه ستوده مقدس ترین"
کاویان هایل مقدم 05 دی 1399 09:44
سرفراز باشید عزیز
تا اراده خداوندی بر نفس کشیدن است، باید از دردهای اجتماع حرفی زد.
هرچند امروز افاقه نکند شاید آیندگان را به کار آید....
ممنون دوست من
رویا امامی 04 دی 1399 00:27
زیبا سروده اید
کاویان هایل مقدم 05 دی 1399 09:45
پیشکش نگاه مهرآمیزتان دوست شاعرم
اکرم بهرامچی 04 دی 1399 20:59
درود ها بر استاد هایل مقدم گرامی خیلی زیبا قلم زدید
کاویان هایل مقدم 05 دی 1399 09:46
گوارای روح حساس و طبع ظریفتان
ممنونم از همدلی شما