گفتم که دگر هیچ مگو، جای سخن نیست
از بغض زمان ناله مکن، گل به چمن نیست
تفسیر غمِ دوست چرا پیشه ی ما شد؟
این خانه دگر خانه ی ما، همچو وطن نیست
هر کَش برسد دست، کَنَد خشت زِ دیوار
سقفی و ستونی نبُوَد، جان به بدن نیست
بودند و بیایند بسی سلسله ها باز
رفتند همه، گوئی نبودند، عَلَن* نیست؟
صد حیف که کور است دو چشمان زر و زور
ورنه همه دانند که این مُشکِ خُتن نیست
بس باغ ارم از پی شداد فرو ریخت
نمرود بشد کشته ی یک مور، شمن* نیست
این رسم جهان است اگر نیک بدانیم
هیچ کاخ نیفراشت که آن کوخ شکن نیست
هر مُلک اگر ماند به جا، چند به کفران
لکن به ستم نیست بقا چون که رسن* نیست
بیچاره تو و من که شدیم خسته ی این قوم
انگار یکی راد در این دشت و دمن نیست
چون فاصله ها گشت از اینجا به ثریا
این« هایل» سرگشته همان مرغ زغن* نیست
* آشکار، واضح
* جادو، سحر
* طناب، دستاویز
* پرنده شکارچی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 18
امیر عاجلو 16 تیر 1400 17:01
سلام ودرود
کاویان هایل مقدم 19 تیر 1400 13:37
قدر دان محبت شما عزیز دل
رضا کاظمی اردبیلی 16 تیر 1400 17:34
درود بر شما زیبا بود
کاویان هایل مقدم 19 تیر 1400 13:38
عزیزید
زیبا می خوانی برادر
جواد مرادی 16 تیر 1400 22:18
درود جناب هایل شاعر عزیز
تفسیر زیبایی از حال و روزمان کردید
ایوالله
کاویان هایل مقدم 19 تیر 1400 13:40
سپاس همراه گرانقدرم
بله از ما همین بر می آید
ای کاش چشم و گوشها و دلهای مهرزده باز می شد.
ای کاش....
حسن جعفری 17 تیر 1400 20:11
درود بر شما ؛ بیچاره تو من ... که این رسم جهان است
کاویان هایل مقدم 19 تیر 1400 13:41
مرحمتتان مستدام عزیز دل انگیز
علی آقا اخوان ملایری 18 تیر 1400 15:12
هزاران درود بر استاد مقدم گرامی ادیب فرزانه و فرهیخته
زیبا غزلی لطیف و دلنشین سروده اید
دستمریزاد، شاعرانگی هایتان مستدام باد
کاویان هایل مقدم 19 تیر 1400 13:42
هماره پاینده باشید به مهر و مهرورزی عزیز گرانمایه
کرم عرب عامری 18 تیر 1400 16:58
درودها عزیز خسته نباشید
کاویان هایل مقدم 19 تیر 1400 13:43
پاینده باشید جناب عامری
ممنون از حضور سبزتان
محمد خوش بین 18 تیر 1400 19:16
سلام و درودها استاد
بی نظیر سرودید
کاویان هایل مقدم 19 تیر 1400 13:44
سپاسگزار همیشگی بنده نوازی های شما عزیز دریادل
محمد علی رضا پور 19 تیر 1400 14:08
سلام و درود جناب هایل مقدم گرانقدر
خدا قوت
لطفاً گهگاه، سروش هم بسرایید
سروشی تقدیم تان:
صحبت از عشق بود و دیگر هیچ/
عشق، دل می ربود و دیگر هیچ/
جان از او می سرود و دیگر هیچ/
کاش می شد! //
(محمدعلی رضاپور)
کاویان هایل مقدم 20 تیر 1400 12:46
عرض ادب و احترام و ارادت عزیز دل
از محبتی که دارید بی اندازه سپاسگزارم اما چون خود را در قالبهای نوین و پیشرویی همچون قالب شعری سروش یا مانند دوست عزیز دیگری که فیدان می سرایند، حتی در حد نوآموز هم نمی دانم لذا انصاف نیست با ورود ناشیانه خدشه به ساحت این قالبهای بدیع وارد سازم.
هر زمان در خود توان و تسلط سخن راندن در این قالبها را بیابم قطعا از چشمه زلال آنها گلوئی تازه خواهم نمود.
باز هم عذر تقصیر این حقیر را به بزرگی خود پذیرا باشید
و بابت سروش زیبایی که به اینجانب صله کردید، کمال امتنان را دارم.
سعید فرضی زاده 21 تیر 1400 13:06
سلام استاد احسنت به شما دیگر زمانه شعر عاشقانه تمام شده است باید قلم برداشت ازنوع نوشت باید قلم از درد بنویسد
کاویان هایل مقدم 23 تیر 1400 09:00
درود بر این اندیشه توانا
خدمت عزیز خودم عرض کنم که مقوله درد و عشق با هم عجین است.
کجا عاشقی است که درد ندارد و کجا دردی است که عشقی در پس آن نباشد؟
چه می شود کرد جز شرح این درد عاشقی و بس؟
سپاس از بودنتان