دوستان یاد کنید از من و شمع و چمنم
این جهان نیست دگر لایق حرف و سخنم
نفسی تازه بباید که در آن نیست فنا
به جهانی دگر آیم زِ ازل بود وطنم
***
مرد آنست که در حادثه تنها ماند
وز پیِ سیل بلا، نائره را بنشاند
ورنه هر کس که به ظاهر قلندر شمرند
نتوان مرد بخوانی، اگر این نتواند
***
عمریست ستم بر من و بر ما کردیم
زِ بَد حادثه، هر ظلم تماشا کردیم
شده ایم هیزم خشکی به ره یکدیگر
اسفا این چه حریقی است که بر پا کردیم؟
***
نشود عاقبتش نیک هر آن کس که خرید
آه و نفرین کسان بهر خود و خانه ی خود
هر که از روی هوس ناله ی مظلوم نشنید
برسد روز حسابی که از او گوش بُرید
***
ما اگر نام نهادیم به خود آدم و راد
نتوانیم بگوئیم به خود بادا باد
آدمی، آه و دمی است به ذاتش جانا
غم همنوع گرت نیست، کجا آدم باد؟
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 8
امیر عاجلو 06 امرداد 1400 16:03
لطیف و دلنشین
کاویان هایل مقدم 07 امرداد 1400 10:28
عزیزی برادر و مایه تشویق به ادامه راه
محسن جوزچی 07 امرداد 1400 00:10
درود بر شما جناب هایل مقدم ،ادمی را آدمیت لازم است ،دستمریزاد
کاویان هایل مقدم 07 امرداد 1400 10:29
ممنونم عزیز دل
خود ندانم کی ام و حال من اینگونه چراست؟!
علی آقا اخوان ملایری 07 امرداد 1400 11:28
درودها بر شما استاد مقدم گرامی ادیب فرزانه و فرهیخته
بسیار زیبا، پر محتوا، معنادار و سرشار از احساسات لطیف سروده اید
دستمریزاد
قلمتان نویسا
کاویان هایل مقدم 09 امرداد 1400 08:20
همچون همیشه مملو از ابراز احساسات پاک و صمیمی
سپاسگزارم دائما
محمد علی رضا پور 07 امرداد 1400 17:51
سلام و درود و ارادت
کاویان هایل مقدم 09 امرداد 1400 08:20
عرض ارادت دوست گرامی