3 Stars

بنده اهل گلوله ابادم

ارسال شده در تاریخ : 03 اسفند 1401 | شماره ثبت : H9423909

مثل یک لاستیک سوخته‌ای، وسط انقلاب افتادم
خسته و زخمی و لگدکوبم، بنده اهل گلوله آبادم

بچکان هرچه در سرت داری، من به تیر خلاص محتاجم
بچکان تا بیات‌تر نشود طعم ته‌مانده‌های فریادم

آه، نفرین به دست دکترها، نسخه‌های مرا نپیچانید
با همین زخم زنده‌ام کردند، من به افیون درد معتادم

سر بی دردسر برای شما، من سرم درد می‌کند خیلی
شانه‌ها خسته اند از سر من، با سری سر به دار همزادم

مثل ابلیس خسته از طاعت، به خدایی که هست مشکوکم
رفته‌ام از بهشتتان بیرون، به خدایی که نیست تن دادم

خبرم از دهان هرزه‌ی شهر، خبر از سقف خانه‌ها سر رفت
مثل یک قالب پنیر آخر، از دهان کلاغ افتادم

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 54 نفر 116 بار خواندند
امیر عاجلو (28 /12/ 1401)   | محمد مولوی (28 /12/ 1401)   | شهناز عیدی وندی (29 /12/ 1401)   | محمد جواد تک فلاح (29 /12/ 1401)   | مروت خیری (01 /01/ 1402)   | سعید آریا (02 /01/ 1402)   | آرزو بیرانوند (08 /03/ 1402)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (28 /12/ 1401)  محمد مولوی (28 /12/ 1401)  سعید آریا (02 /01/ 1402)  
تعداد آرا :3


نظر 3

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا