مثل یک لاستیک سوختهای، وسط انقلاب افتادم
خسته و زخمی و لگدکوبم، بنده اهل گلوله آبادم
بچکان هرچه در سرت داری، من به تیر خلاص محتاجم
بچکان تا بیاتتر نشود طعم تهماندههای فریادم
آه، نفرین به دست دکترها، نسخههای مرا نپیچانید
با همین زخم زندهام کردند، من به افیون درد معتادم
سر بی دردسر برای شما، من سرم درد میکند خیلی
شانهها خسته اند از سر من، با سری سر به دار همزادم
مثل ابلیس خسته از طاعت، به خدایی که هست مشکوکم
رفتهام از بهشتتان بیرون، به خدایی که نیست تن دادم
خبرم از دهان هرزهی شهر، خبر از سقف خانهها سر رفت
مثل یک قالب پنیر آخر، از دهان کلاغ افتادم
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 28 اسفند 1401 14:20
!درود
محمد مولوی 28 اسفند 1401 15:05
سعید آریا 02 فروردین 1402 09:10
.... عالی... با محتوا و اعتراض... درود بر شرفت....