حضرت پــدر

پدر
✍????پدر کوه غم ولبهای خندان
کجا دیدی کند غم را نمایان
پدر دریا پدر موج خروشان
پدر سدیست برای یاوه گویان
پدر حامی، پدر حافظ، پدر، جان
پدر باشدچونان کوهی پا برجا
از آسمان آبی چه خبر؟ بابا جانم
مرا ببخش عزیزم قدر ندانستم
آغوش گرمت امن ترین مکان دنیا بود یکبار ﻧﭙﺮﺳﯿﺪﻡ :
ﺑﺎﺑﺎی خوبم ﺗﻮ ﭼﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ؟
یک بار نشد پای درد دلت بنشینم، مرا ببخش،
قسم بر پینه ی دستانت، که بوی نان میداد، بوی خوش زندگی، بوی عشق
و قسم بر چشمان همیشه نگرانت.
که در پس هاله ای از اشک به من لبخند میزدی
قسم بر بغض فرو خورده ات که شانه ی کوه را خرد می کرد
و قسم بر غربتت،، که هیچ گلایه ای نکردی،
وقتی بهشت برای توصیف محبتت خجل و شرمسار است تورا باید همانند خداوند، پرستش کرد، تو خود خدایی،، بعد خالق، هستی،
تو قهرمان و امید در زندگی من بودی
هیچ مدالی بر گردنت نبود
هیچکس از قهرمانی ات هم با خبر نبود
قهرمانی که هیچوقت خسته نشدی
قهرمانی که صبورانه و با عشق جوانی،و آرزوهایت را باختی تا من برنده شوم
بزرگترین قهرمان زندگی من
قهرمانی که بودنت روز و ماه و سال نمی شناخت و دلخوش بودم سر مست از باده ی ناب عشق،
در سخت ترین روزهای زندگی کنار من و خانواده ات ماندی و هرگز پشتمان را خالی نکردی اگر تمام دنیا بر علیه من باشند ایمان دارم که تو کنارم می مانی
تو عزیزترین فرد زندگی من بودی
آنکه آرزوهایش شده بود آرزوهای من.
فکر و خیال و
زندگی اش شده بود زندگی من..
تمام اتفاق های خوب جهان را برای من می خواستی برای خانواده ات حتی از کوچکترین خواهش دل خودت گذشتی عزیز جانم
قهرمانی بودی که شکست فرزندانت تو را شکسته تر می کرد پیر و فرسوده و موفقیت هایمان، خستگی زندگی را از تنت بیرون می آورد...
پدرم یک قهرمان بود قهرمانی که در روی هیچ سکویی دستش را مربی زندگی بالا نبرد بهشت زیر پای تو دلبری میکند

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 38 نفر 56 بار خواندند
ابوالحسن انصاری (الف. رها) (11 /11/ 1402)   | صدیقه جـُر (17 /11/ 1402)   | محمد مولوی (26 /11/ 1402)   |

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا