قصه های تنهایی

شعر من‌ التهاب یک درد است
راوی قص‍ّه های تنهایی
نقطه چین های پشت هم خالی
آرزوهای عشق رویایی

می کشم روی بوم دلتنگی
واژه هایی تکیده و تبدار
می کشم روز و شب نمی بینی
انعکاسی ز واژه ی انکار

هرچه کردم نشد به جز یادت
مرهمی بر تب دلم بزنم
کاش میشد که در خیال خوشت
نیمه شبها کمی قدم بزنم

لال شد در گلوی شعر و غزل
بغض و ناگفته های بسیارم
می نشینی شبیه ضربْ آهنگ
نت به نت بر مدار افکارم

حس و حالی نمانده در دل من
باز افتاده در دلم تردید
باز هم در میان افکارم
نقش و عکست دوباره می خندید

می نشینم خیال می بافم
می شمارم دوباره ثانیه را
می نگارم به صفحه ی دفتر
در سراشیب شعر ، قافیه را

شده ام چون کلاف سر در گم
بیقرارم ز انتظار ، امشب
در حصاری به حبس دستانت
مرگ میخواهم و قرار امشب

عهدمان را نبرده ام از یاد
عهدمان عهد جاودانی شد
در جهانی پر از فریب و ریا
مِهر تو ثبت و بایگانی شد
...
...
بهزاد غدیری ، شاعر کاشانی

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 43 نفر 81 بار خواندند
محمد مولوی (16 /05/ 1402)   | فیروزه سمیعی (16 /05/ 1402)   |

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا