« کلید طلائی»
واژه زن روی سطر باد
هزار بار در خود طوفان
مرد اما
سکوت را میان طوفان نشسته بود
_گیلاس سرخ یا قهوه؟
_تنها یک جرعه آب!
_آخر چرا؟اینجا همه چیز محیاست
حتی این بستر ومن!
[واژه باد در خودش مدام مدام رقصان]
_ببین مقدر ما چیزی شبیه خروش رود در دامن دریاست!
_اما من از کدام سمت دوباره می رسم به دریای تو؟
_تنها از سمت خودت!
_ولی چگونه؟
_آنکه از سکوت هراس دارد طوفان را می رقصد
و آنکه خود در سکوت می نشیند طوفان رام را می توفد
_ مرا دوباره از من برخیز
بفریاد ودر...
_ پس چه نشسته ای! خودت را محیا کن برای گذشتن از هزارو یک در !
در اول کلید اول
زن به سمت حادثه از مرد گذشت اما هنوز رام طوفان بود
□□
طوفان سیاه وحشیانه می توفد مرد نه.....اما زن هراسناک به دنبال
خودش یکی پس از دیگری
درها را می کوبد
هزارو یک در هزارو یک کلون
_اینجا چه می کنی بانو؟
_وای سطر طوفان تمام مرا ....و من تنها به دنبال یک....
_یک چتر؟
_نه یک کلید!!
_هزارو یک در و یک کلید؟
_آری کلید طلائی که با آن می شود هر قفلی را گشود!
یکباره مرد, زن را
چشم در چشم طوفان نشست
و باد تمام زن را ورق زد آنچنانکه درها یکی پس از دیگری باز...وتنها
ورق آخر /در آخر / کلید آخر
[زن هراسناک در خود]
که یکدفعه
_بیا این هم کلید!!
ناگهان شلاق باد
زن
خود؟ طوفان؟
لبخند سکوت
طوفان رام
□□□
آسمان
زن ؟ مرد؟
یک آغوش دریا
فرا داستان از نیلوفر مسیح
مکتب ادبی اصالت کلمه
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 7
طارق خراسانی 26 امرداد 1394 16:04
واژه زن روی سطر باد
هزار بار در خود طوفان
مرد اما
سکوت را میان طوفان نشسته بود
_گیلاس سرخ یا قهوه؟
_تنها یک جرعه آب!
_آخر چرا؟اینجا همه چیز محیاست
حتی این بستر ومن!
بسیار زیبا
دستمریزاد
در پناه خدا
روح الله اصغرپور 26 امرداد 1394 17:32
درود بانو بسیار خوش آمدید بعد از مدت های طولانی
زیبا بود دست مریزاد.
منوچهر منوچهری(بیدل) 26 امرداد 1394 18:03
سلام بانو اشعارت بسیار زیباست لذت بردم ممنونم حتی یک شاخه گل شاعر را مسرور میکند ممنونم
بهناز علیزاده 26 امرداد 1394 18:33
درود بر شما بانو
سلیمان حسنی 28 امرداد 1394 07:28
سلام ودرودبرشما.خدانگهدارتان.
کرم عرب عامری 29 امرداد 1394 00:45
آفرین گرامی
آفرین
لذت بردم
تنها از سمت خودت
وپر از معانی وواژگان نو وزیبا
روز بروز نوتر شوید درود بر شما
مجتبی جلالتی 14 فروردین 1399 03:18
با هزاران درود
بسیارعالی