3 Stars

به گسل های ناشکیبایی

ارسال شده در تاریخ : 26 خرداد 1394 | شماره ثبت : H94470


به گسل های ناشکیبایی، به غم آوازه های این گردون
من و این زخمه های رنگارنگ، من و یک دل، تمامِ آن از خون
گفته بودی سکوت می باید، چه بگویم؟ خدای من، اکنون

تشنه ام...مثل خاکِ نخلستان،به نفسهاى آبىِ کارون...
مى وَزَم مثلِ بادهاى غریب، لاىِ سرشاخه هاى بیدِ جنون...

ای مسیجا ، صلیب می خواهم، کان مبادا ز من فراموشت
هر کجا می روی به پای تو، عاشقم، رَهنوردِ می نوشت
جادوی چشم تو به بندم بُرد، آن دلِ من ردا و تن پوشت

ردِّ پایى کبود،روى دلم، مى رسد تا صلیبِ آغوشت
من گرفتارِ بندِ جاذبه ات، باختم عمر را به یک افسون

آبی آسمان رقصانم، عاشقم، در شکوه یک ناورد
آن لهیبِ ستاره ی باران، سوی یک کهکشانِ پُر از درد
می روم شادمانه با ماهی، بوسه هایی ز ایزدم آورد

آسمانم...زمینِ رقصانم...آتشم...موجِ مست...ساحل سرد...
-منطبق شد به دستِ تو در من،نقشِ تصویرهاى ناهمگون!-

کودکِ صبرم و خدا داند، از ازل عشق داده فرمانم
ای همیشه سرودِ آزادی، دوری از تو مگو، که نتوانم
هسفر، در پناهِ چشمانت ،تا ابد این ترانه می خوانم

صبر کردم تمامِ زندگى ام...تو بخواهى، همیشه مى مانم
شعله ور در لَهیبِ آتشِ آه...یا شناور میانِ چشمه ى خون...

از ازل بوده تا ابد هستم، ای زلالِ ترانه ی پاکَم
بی خیالِ هرآنچه می گویند، در کنارِ تو عشقِ بی باکَم
روحِ فرمانِ مستِ بی پروا، در رَگ و ریشه های هر تاکَم

عشق ،جانى دوباره مى بخشد،بر تنِ شاهراهِ اِدراکَم
تا غزلهاى سرخ مى آیم، نرم...بى وقفه...مطمئن...موزون...

عاشقان را خدای می بخشد، این سرودی که عاشقی می خواند
شاپرک تا شنید، بَر گل ها، عطرِ آغوش خویش می افشاند
در سکوتی تمام، چشمانم، خیره بر چشم عاشقت می ماند

خیسىِ اشکهاى نیمه شبم، بذرِ عشقِ تو را به بار نشاند...
خلوتِ ما فقط سکوت و نیاز...-عشقبازى رهاست از قانون!-

قلب من مخزن جواهر بود، گفته بودی مرا، که آن نزنَند
دستبردی بر آن شد از غفلت، عاقلان صاحبانِ این فنَند
عاشقان گر به پند تو خیزند، شادمانه به خانه ای امنَند

قلبها گنجى از جواهرِ ناب، در قفسهاى خاکىِ بَدَنَند...
من بدون دلم چه هستم؟ هیچ! یک بغل خاکِ سرد، بر هامون...

در گسل های عاشقی باید ، ذوب شدن، تا همیشه ها بودن
در دلت کوه نور، الماسی، غیر آن آتشی و یک گلخن
یاسمین روحِ طارقِم... بشنو ، چون به تشریح جان... ببُردی تن

مى شکافى شبى وجودم را، مى درخشد تمامِ هستىِ من...
من همان تِکِّه سنگِ الماسم...در تَلى از گُدازه ها مدفون....

مخمس با تضمین از غزل سرکار خانم غزل آرامش
16 مرداد 1393 طارق خراسانی

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 491 نفر 753 بار خواندند
کمال حسینیان (27 /03/ 1394)   | زهرا نادری بالسین شریف آبادی (27 /03/ 1394)   | محمد دهقانی هلان (27 /03/ 1394)   | قاسم افرند (27 /03/ 1394)   | حسین دلجویی (28 /03/ 1394)   | روح الله اصغرپور (28 /03/ 1394)   | بهناز علیزاده (28 /03/ 1394)   | طارق خراسانی (28 /03/ 1394)   | نگار حسن زاده (29 /03/ 1394)   | مهری خسرو جودی (29 /03/ 1394)   | کرم عرب عامری (29 /03/ 1394)   | دادا بیلوردی (30 /03/ 1394)   | اصغر چرمی (30 /03/ 1394)   | سمانه تیموریان (آسمان) (31 /03/ 1394)   | مسعود مدهوش (01 /03/ 1399)   |

رای برای این شعر
تعداد آرا :8


نقد 3

  • کمال حسینیان   27 خرداد 1394 21:55

    درود بر استاد عزیزم
    الحق که فقط کلام شما باید با این مخمس ناب ، تضمینی می شد بر ناب سرودۀ غزل بانو
    برای اینکه دوستان سایت، ارزش سرودۀ شما و غزل بانو را بدانند، متن شعر بانو غزل آرامش را می نویسم


    تشنه ام...مثل خاکِ نخلستان،به نفسهاى آبىِ کارون...

    مى وَزَم مثلِ بادهاى غریب، لاىِ سرشاخه هاى بیدِ جنون...



    ردِّ پایى کبود،روى دلم، مى رسد تا صلیبِ آغوشت

    من گرفتارِ بندِ جاذبه ات، باختم عمر را به یک افسون



    آسمانم...زمینِ رقصانم...آتشم...موجِ مست...ساحل سرد...

    -منطبق شد به دستِ تو در من،نقشِ تصویرهاى ناهمگون!-



    صبر کردم تمامِ زندگى ام...تو بخواهى، همیشه مى مانم

    شعله ور در لَهیبِ آتشِ آه...یا شناور میانِ چشمه ى خون...



    عشق ،جانى دوباره مى بخشد،بر تنِ شاهراهِ اِدراکَم

    تا غزلهاى سرخ مى آیم، نرم...بى وقفه...مطمئن...موزون...



    خیسىِ اشکهاى نیمه شبم، بذرِ عشقِ تو را به بار نشاند...

    خلوتِ ما فقط سکوت و نیاز...-عشقبازى رهاست از قانون!-



    قلبها گنجى از جواهرِ ناب، در قفسهاى خاکىِ بَدَنند...

    من بدون دلم چه هستم؟ هیچ! یک بغل خاکِ سرد، بر هامون...



    مى شکافى شبى وجودم را، مى درخشد تمامِ هستىِ من...

    من همان تِکِّه سنگِ الماسم...در تَلى از گدازه ها مدفون....

    =================
    و امّ ناب سروده ای دیگر از این بانو بزرگوار :


    من نیالودم به پایى ساحت تنهایى ام را

    تا بپوشانى تمام قـــامـــت تنهایى ام را



    ساحلى مرجانى ام آن سوىِ اقیانوس چشمت

    خوب مى فهمد نگاهت وسعت تنهایى ام را...



    ماه، هر شب در خلیجِ چشمهایم مى نشیند

    تا به لبخندش ببخشم خلوت تنهایى ام را



    شعرِ تقدیرِ مرا در اوج تنهایى سرودى

    مى شناسد آسمانت قدرت تنهایى ام را



    دور تا دورِ بلورستانِ دل را سنگ چیدم

    نشکند تا هیچ سنگى حرمت تنهایى ام را!



    دیده اى همواره ساعت از نگاهم مى گریزد؟!

    عقربک هایش ندارد طاقت تنهایى ام را!



    لذّتِ همصحبتى کم نیست اما مى هراسم

    خلسه ى دنیا بگیرد فرصت تنهایـــــى ام را



    "خِضر" ماندم در عبور از راهِ بى پایانِ بودن

    من نمى بازم به موسىٰ عـــــادتِ تنهایى ام را!



    دست در دستِ که بگذارد دلم وقتى زمین هم

    مى کِشد یک روز خاکش منّـــــت تنهایى ام را!



    قارىِ آیاتِ پاکِ انتظــــــارم... شک ندارم

    فاش خواهى کرد روزى حکمت تنهایى ام را...




    درود بر هر دو بزرگوار
    rose

    • طارق خراسانی   29 خرداد 1394 12:57

      سلام و هزاران درود بر عزیز جانم شاعر فرهیخته
      حضرت کمال حسینیان گرانمهر


      سپاس از حضور بسیار گرمتان


      در پناه خدا


      rose rose rose

  • طارق خراسانی   29 خرداد 1394 14:28

    قبلن گفته بودیم و قتی وزنی عروضی در مصرعی دوبار تکرار شود غزل چهار پاره ای بوجود می آید در حقیقت خانم آرامش غزل چهارپاره ای را سروده و بنده بر آندمخمس زده ام.
    اکنون آن را بصورت غزل چهارپاره نوشته ام... البته با تضمین و خوبست شکل این نوع را هم ببینیم.

    فاعلاتن مفاعلن فعلن
    فاعلاتن مفاعلن فعلن

    به گسل های ناشکیبایی،
    به غم آوازه های این گردون
    من و این زخمه های رنگارنگ،
    من و یک دل، تمامِ آن از خون
    گفته بودی سکوت می باید،
    چه بگویم؟ خدای من، اکنون

    تشنه ام...مثل خاکِ نخلستان،
    به نفسهاى آبىِ کارون...
    مى وَزَم مثلِ بادهاى غریب،
    لاىِ سرشاخه هاى بیدِ جنون...

    ای مسیجا ، صلیب می خواهم،
    کان مبادا ز من فراموشت
    هر کجا می روی به پای تو،
    عاشقم، رَهنوردِ می نوشت
    جادوی چشم تو به بندم بُرد،
    آن دلِ من ردا و تن پوشت

    ردِّ پایى کبود،روى دلم،
    مى رسد تا صلیبِ آغوشت
    من گرفتارِ بندِ جاذبه ات،
    باختم عمر را به یک افسون

    آبی آسمان رقصانم،
    عاشقم، در شکوه یک ناورد
    آن لهیبِ ستاره ی باران،
    سوی یک کهکشانِ پُر از درد
    می روم شادمانه با ماهی،
    بوسه هایی ز ایزدم آورد

    آسمانم...زمینِ رقصانم...
    آتشم...موجِ مست...ساحل سرد...
    -منطبق شد به دستِ تو در من،
    نقشِ تصویرهاى ناهمگون!-

    کودکِ صبرم و خدا داند،
    از ازل عشق داده فرمانم
    ای همیشه سرودِ آزادی،
    دوری از تو مگو، که نتوانم
    هسفر، در پناهِ چشمانت ،
    تا ابد این ترانه می خوانم

    صبر کردم تمامِ زندگى ام...
    تو بخواهى، همیشه مى مانم
    شعله ور در لَهیبِ آتشِ آه...
    یا شناور میانِ چشمه ى خون...

    از ازل بوده تا ابد هستم،
    ای زلالِ ترانه ی پاکَم
    بی خیالِ هرآنچه می گویند،
    در کنارِ تو عشقِ بی باکَم
    روحِ فرمانِ مستِ بی پروا،
    در رَگ و ریشه های هر تاکَم

    عشق ،جانى دوباره مى بخشد،
    بر تنِ شاهراهِ اِدراکَم
    تا غزلهاى سرخ مى آیم،
    نرم...بى وقفه...مطمئن...موزون...

    عاشقان را خدای می بخشد،
    این سرودی که عاشقی می خواند
    شاپرک تا شنید، بَر گل ها،
    عطرِ آغوش خویش می افشاند
    در سکوتی تمام، چشمانم،
    خیره بر چشم عاشقت می ماند

    خیسىِ اشکهاى نیمه شبم،
    بذرِ عشقِ تو را به بار نشاند...
    خلوتِ ما فقط سکوت و نیاز...
    -عشقبازى رهاست از قانون!-

    قلب من مخزن جواهر بود،
    گفته بودی مرا، که آن نزنَند
    دستبردی بر آن شد از غفلت،
    عاقلان صاحبانِ این فنَند
    عاشقان گر به پند تو خیزند،
    شادمانه به خانه ای امنَند

    قلبها گنجى از جواهرِ ناب،
    در قفسهاى خاکىِ بَدَنَند...
    من بدون دلم چه هستم؟ هیچ!
    یک بغل خاکِ سرد، بر هامون...

    در گسل های عاشقی باید ،
    ذوب شدن، تا همیشه ها بودن
    در دلت کوه نور، الماسی،
    غیر آن آتشی و یک گلخن
    یاسمین روحِ طارقِم... بشنو ،
    چون به تشریح جان... ببُردی تن

    مى شکافى شبى وجودم را،
    مى درخشد تمامِ هستىِ من...
    من همان تِکِّه سنگِ الماسم...
    در تَلى از گُدازه ها مدفون....

نظر 20

  • زهرا نادری بالسین شریف آبادی   27 خرداد 1394 22:20

    بسیارزیبابوددرودهابرهردوبزرگوار
    rose rose rose

    • طارق خراسانی   29 خرداد 1394 12:58

      سلام و درود بر شما


      سپاس از حضور پر مهرتان


      در پناه خدا

      rose rose rose

  • حسین دلجویی   28 خرداد 1394 05:34

    درود بر زیبانگاری جناب طارق گرامی و فحوای دلنواز بانو ارامش گرامی
    الحق و والانصاف ک هر سه سروده ، سروده هایی ناب و دلنشین و جاودانه و فراموش ناشدنی اند
    بنده هم برسم شاگردی و بنا ب تجدید خاطراتی از گذشته غزلی به نیت زادگاه مصفای مهربانو غزل ارامش والاتبار درج میکنم...
    کمال عزیز درود بر ارمغان دلنوازتون...

    applause applause applause applause
    rose rose rose rose


    چه ماهی از خلیج فارس سر زد در شبم امشب
    که زیر مهر ماهش غرق در تاب و تبم امشب
    /
    خدایا شاکر از وصلم که فواره ست احساسم
    به لطف مهربان بی کرانت امشبم ، امشب
    /
    لبش یاقوت سرخ و جلوه حواست چشمانش
    که میجویند طعم سیب آدم بر لبم امشب
    /
    هزاران بغض هجرانش به دل اندوختم،اما
    نمی آیند بر لب ها چرا یک مطلبم امشب
    /
    خداوندا ز چشم شرجی بوشهر می بارد
    ز پیشانی به دامن شرم یارب یا ربم امشب
    /
    چنان ساکت نشستم در کلاس مست چشمانش
    که ماتم همچو طفلی در فضای مکتبم امشب
    /
    به بزم شهریار امشب قلم رقص قمر دارد
    ولی در خط چشمانش قمردرعقربم امشب
    /
    شب است و ماه میخندد ، ستاره نقره میپاشد *
    جهان مسرور و من شادم ز شوق اغلبم امشب
    /
    کجا انصاف می داری گله از قسمتت ،حافظ؟
    خدا را بس غزل های روان از مشربم امشب

    حسین دلجووو

    • طارق خراسانی   29 خرداد 1394 12:56

      سلام و هزاران درود بر حضرت استاد دلجویی بزرگوار

      در کنارتان زیستن و نفس کشیدن سعادت می خواهد.


      سپاس از حضور پر مهرتان


      در پناه خدا





      rose rose rose

  • روح الله اصغرپور   28 خرداد 1394 12:07

    منطبق شد به دستِ تو در من،نقشِ تصویرهاى ناهمگون
    دستمریزاد rose rose rose rose

  • بهناز علیزاده   28 خرداد 1394 17:24

    درود بر شما جناب خراسانی گرامی rose rose rose

    • طارق خراسانی   29 خرداد 1394 12:54

      سلام ب دختر شاعرم


      سپاس از حضور پر مهرتان


      در پناه خدا


      rose rose rose

  • مهری خسرو جودی   29 خرداد 1394 12:37

    سلام بزرگوار استاد گرامی احسنت بر طبع زیباتون applause applause applause applause applause rose rose rose

    • طارق خراسانی   29 خرداد 1394 12:53

      سلام بانو

      خوشحالم در کنار شما شاعر فرهیخته هستم


      سپاس از حضور گرمتان


      در پناه خدا


      rose rose rose

  • نگار حسن زاده   29 خرداد 1394 12:39

    بی خیالِ هرآنچه می گویند، در کنارِ تو عشقِ بی باکَم
    روحِ فرمانِ مستِ بی پروا، در رَگ و ریشه های هر تاکَم

    سلام و عرض ادب و احترام پدر عزیزم
    ببخشید که نبودم
    حلول ماه مبارک رمضان رو خدمتتون تبریک عرض می کنم

    مخمس بسیار بسیار ناب و زیبایی بود
    لذت بردم
    درودها بر شما و قلم هنرمندتون
    رمضانتون عسل
    rose

    • طارق خراسانی   29 خرداد 1394 12:52

      سلام و درود بر دختر شاعرم
      اعظم الشعرای نسوان


      سپاس از حضور پر مهرت


      در پناه خدا


      rose rose rose

  • کرم عرب عامری   29 خرداد 1394 14:12


    عشق ،جانى دوباره مى بخشد،بر تنِ شاهراهِ اِدراکَم
    تا غزلهاى سرخ مى آیم، نرم...بى وقفه...مطمئن...موزون...
    درود استاد
    فقط لذت نمبرم

    عمیق میاموزم

    rose rose rose

    • طارق خراسانی   29 خرداد 1394 14:16

      با سلام و درود بی حد
      بر حضرت استاد کرم عرب عامری بزرگمهر

      بدون شک خانم غزل آرامش یکی از زنان شاعر بزرگ زمانه هستند.
      بیتی که بدان اشاره فرموده اید نشانگر عمق خرد و احساس کهکشانی این بانوی شاعر است.

      سپاس از حضور پر مهرتان



      rose rose rose rose

  • دادا بیلوردی   30 خرداد 1394 00:29

    درود استاد. زیبا خلق فرموده اید rose applause

    • طارق خراسانی   30 خرداد 1394 03:36

      سلام و بس درود بر دادای عزیز و گرانمهرم

      سپاس از حضور گرم آن عزیز بهتر از جان


      در پناه حق


      rose rose rose rose

  • اصغر چرمی   30 خرداد 1394 08:34

    سلام و عرض ارادت
    احسنت

    • طارق خراسانی   30 خرداد 1394 08:51

      سلام و بس درود بر حضرت چرمی


      سپاس از حضور پر مهرتان


      در پناه خدا





      rose rose rose

  • سمانه تیموریان (آسمان)   31 خرداد 1394 12:37

    با سلام خدمت طارق بزرگ

    به به واقعابه به



    بینظیر عالی و محشر

    درود به هر دو استاد
    واقعا چه کردید love struck love struck love struck love struck love struck love struck

    • طارق خراسانی   01 تیر 1394 19:47

      سلام بر سمانه عزیزم
      نورچشمانم


      سپاس از حضور پر مهرت


      در پناه خدا


      rose rose rose rose

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا