3 Stars

ای آن که در کاری..

ارسال شده در تاریخ : 06 خرداد 1395 | شماره ثبت : H943353


تو ای دستی که در محشر شکایت نامه ها داری

سخن با من بگو اکنون تو ای چشمی که میباری

به تیغی حین بُرّیدن ؛ ز نانی اندرین مطبخ

ز انگشتم بریدم من ؛ چه خونی آمدش ؛ باری:

مبُر نان کسی یارا ؛ و یا راهی ز یک عابر

که روزی بُر زند قسمت ؛ ورقها را ز نو ؛ آری!

نیامد چکۀ دوّم ؛ که گشتم در قوافی گم

تو و یک چکّه از خونت ؛ من از یک قطره در زاری

نیالایی تو اما در جهان دستی به خون یارا،

که بندد روی دست تو ؛ نقوش مردم آزاری

بیا اکنون تو با جسم و روانت صحبتی افکن

همان گپ را که فردا تو زنی آنسان که پنداری

ز تغییری که خواهد شد ببر سهمی درین گیتی

شوی بیدارِ این عالم یقین کن قبل بیداری

که هر قلبی بپرهیزد چو گبری در دم پیری

کنون دستت ببر بالا ؛ نه با شمشیر و اجباری

«خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی »

خودت بینای دانایی برین دل چون تو معماری

علی سپهرار
«اثیر»

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 235 نفر 309 بار خواندند
علی روح افزا (08 /03/ 1395)   | حمیدرضا عبدلی (08 /03/ 1395)   | علیرضا خسروی (09 /03/ 1395)   | علی سپهرار (08 /04/ 1395)   |

رای برای این شعر
علی روح افزا (08 /03/ 1395)  حمیدرضا عبدلی (08 /03/ 1395)  علیرضا خسروی (09 /03/ 1395)  
تعداد آرا :3


نظر 3

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا