3 Stars

اینسان برآمد !

ارسال شده در تاریخ : 18 اسفند 1395 | شماره ثبت : H944767


در کنارِ دل ، انگار را کاشتم ،

از چپ و از راست ؛ گمان بر آمد !

جوانه ای از سوء ظن رویید ،

از سبزی سرخیِ زبان بر آمد !

غنچۀ حسد از زبان باز شد ،

دیر و زودش از زمان برآمد !

وه کبوترم از دستم پرید ،

رفت و از اوجِ آسمان برآمد !


رفت و نظرم پشتِ سرِ او ،

نرسید تا که این جان بر آمد


چایی و عشق و پنیر و سبزی


دوای دردِ پاکان برآمد


یا کبوتری کو پرید و رفت


یا که همسایه غضبان بر آمد


ز دست مادر بزرگ نوشیدیم


آه که عشق چه آسان بر آمد !


صفا چسان از دست ما بر شد؟


می دانم جان از پیمان بر آمد


اتحاد و جنگ ، پیروزی بر ننگ !


هورا خانه خوش سامان بر آمد


این کم و کسرِ وجودِ ما شد


کمی پس از آن ؛ انسان بر آمد!


یقه چرک ها گریبانها گرفتند


چه لکه ها که از دامان بر آمد


کلّه گرد ؛ لَگَد ؛ از کلّه تیز خورد *


گردانهایی از زندان بر آمد


زندانهایی که خوش شماره اند


از آنها تری ؛ تو ؛ یا وان در آمد !*


خوش بگذرانید کارتون خوابها


هیچ جا مثل این ؛ یکسان بر آمد !

******************
* اشاره به کتاب کله گردها و کله تیزها اثر برتولت برشت است که تفاوت اجتماعی را نشان کرده است.

* وان ؛ تری ؛ تو ؛ انگلیسی 123 . گر چه لوس می نماید اما زمانی که زندانی یک سلولی شد دیگر زیاد بامزه نمی شود! با نظر به اینکه سه یا دو نفر و یا یک نفر چه برای گفتن به هم دارند!



شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 3 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 207 نفر 284 بار خواندند
حسین حاجی آقا (19 /12/ 1395)   | فرزانه اختری (23 /12/ 1395)   | علی سپهرار (20 /05/ 1396)   |

رای برای این شعر
فرزانه اختری (23 /12/ 1395)  
تعداد آرا :1


تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا