در کنارِ دل ، انگار را کاشتم ،
از چپ و از راست ؛ گمان بر آمد !
جوانه ای از سوء ظن رویید ،
از سبزی سرخیِ زبان بر آمد !
غنچۀ حسد از زبان باز شد ،
دیر و زودش از زمان برآمد !
وه کبوترم از دستم پرید ،
رفت و از اوجِ آسمان برآمد !
رفت و نظرم پشتِ سرِ او ،
نرسید تا که این جان بر آمد
چایی و عشق و پنیر و سبزی
دوای دردِ پاکان برآمد
یا کبوتری کو پرید و رفت
یا که همسایه غضبان بر آمد
ز دست مادر بزرگ نوشیدیم
آه که عشق چه آسان بر آمد !
صفا چسان از دست ما بر شد؟
می دانم جان از پیمان بر آمد
اتحاد و جنگ ، پیروزی بر ننگ !
هورا خانه خوش سامان بر آمد
این کم و کسرِ وجودِ ما شد
کمی پس از آن ؛ انسان بر آمد!
یقه چرک ها گریبانها گرفتند
چه لکه ها که از دامان بر آمد
کلّه گرد ؛ لَگَد ؛ از کلّه تیز خورد *
گردانهایی از زندان بر آمد
زندانهایی که خوش شماره اند
از آنها تری ؛ تو ؛ یا وان در آمد !*
خوش بگذرانید کارتون خوابها
هیچ جا مثل این ؛ یکسان بر آمد !
******************
* اشاره به کتاب کله گردها و کله تیزها اثر برتولت برشت است که تفاوت اجتماعی را نشان کرده است.
* وان ؛ تری ؛ تو ؛ انگلیسی 123 . گر چه لوس می نماید اما زمانی که زندانی یک سلولی شد دیگر زیاد بامزه نمی شود! با نظر به اینکه سه یا دو نفر و یا یک نفر چه برای گفتن به هم دارند!
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 3 از 5