دل به تقدیر آسمان بستم
شعر مهتاب را کم آوردم
شب به شب با ستاره ها گشتم
مستندهای محکم آوردم
پای چشمت به جبر تن دادم
یک نگاهت طلوع دریا بود
موج ها زخمه زخمه رقصیدند
ابتدای شروع دریا بود
به پرستو غزل نشان دادم
دل به قوهای بی نشان بستم
ساحل زخمی نگاهم را
شب دخیل ستارگان بستم
باغ در من سکوت طی می کرد
عطر گلها شمیم موهایم
لای صدها غزل تو را دیدم
مرد خوشبخت آرزوهایم
روزهایم سکوت مبهم بود
شرح می داد بغض هایم را
تازگی ها امید آغوشت
داده بر باد بغض هایم را
ای سپیدار دشت های جنون
نخل سرمست دلنواز بلند
با تو در اوج شعر می رقصم
گیسویم را به چارپاره ببند
هرچه هستی صداقت محضی
در غزل استعاره از شعری
تو پر از واژه های غمناکی
واقعن یک اشاره از شعری
با تو آواره میشوم در شعر
بی تو اصلن ذغال خاموشم
جرعه جرعه نگاه پاک تو را
در غزل های خویش می نوشم
مرد بی ادعای باورهام
در نگاهم ستاره می ریزی
تو بهاری که سبز می خندی
لای احساس زرد پائیزی
#پرستش_مددی
۱۳۹۸.۰۲.۲۳
تعداد آرا : 6 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 7
امیر عاجلو 29 تیر 1399 05:35
.مانا باشید و شاعر
پرستش مددی 31 تیر 1399 21:27
درود و سپاس ،
پاینده باشید
منصور آفرید 29 تیر 1399 08:27
واقعا زیبا . درود فراوان
دستمریزاد
محمد مولوی 29 تیر 1399 10:46
ای سپیدار دشت های جنون
نخل سرمست دلنواز بلند
با تو در اوج شعر می رقصم
گیسویم را به چارپاره ببند
...
رضا زمانیان قوژدی 29 تیر 1399 11:28
درودها بانوی ادیب و استاد فرهیخته.
شعری است ماندگار و دلنشین.
مانا یاشید
کرم عرب عامری 29 تیر 1399 16:52
درودها عزیز
جابر ترمک 31 تیر 1399 00:05
درود شاعر بزرگوار
چارپاره ی بسیار زیبایی است بی نقص و روان