لحظه ناب
بغض در سینه فرو رفته و آوائی نیست
که در این منزل ویرانه مرا جائی نیست
کوچه در کوچه به آوارگیم جار زنند
که به جز مهر تو جانانه تمنایی نیست
همه جا را پی سودای تو گشتم ای گل
بی تو در شهر وفا نغمه و غوغائی نیست
تا نیایی و غم عشق به پایان نرسد
شب یلدا زدگان را سر فردایی نیست
آب و آئینه به پیمان تو ایمان دارند
ای سراپا همه خوبی به تو همتایی نیست
آرزویم همه این است که از ره برسی
خوشتر از لحظه نابی که تو میآئی نیست
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 9
امیر عاجلو 17 دی 1399 09:31
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
علی آقا اخوان ملایری 17 دی 1399 09:55
درودها بر شما استاد، بسیار زیبا و دلنشین سروده اید
قلمتان نویسا، شاعرانگی هایتان مستدام باد
محمد رضا درویش زاده 17 دی 1399 09:58
هزاران درود بر استاد مسلم غزل تندرست باشید
کرم عرب عامری 17 دی 1399 10:23
درودها عزیز
تو میایی و آفتاب می شود
منصور آفرید 17 دی 1399 11:58
درود بر استاد گرامی
مثل همیشه زیبا و دلنشین
بهنام حیدری فخر 17 دی 1399 12:21
مجید ساری 17 دی 1399 18:33
درود بر استاد معصومی عزیز
غزلی بسیار زیبا و مثل همیشه عالی مهمان شدیم
و کنار آفرین و دستمریزاد
سعادت مرور نصیبم شد باری دیگر
ولی اله بایبوردی 18 دی 1399 08:59
سلام و درود
غزلی شیوا ...
به امید آمدن آن یار محبوب دلها
کاویان هایل مقدم 18 دی 1399 12:27
به امید سرآمدن انتظارها
احسنت برادر