تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
حسین  حاجی آقا

نفرین خداوند و التماس ودعای من است آنچه ماند از گناه هان گریه های من است خویش رادرصف شرمساران تو می بینم باز این خانه قشنگ همان قتل گاه من است دورمی شوم زخود و نامردان کینه توز وای برمن که وقت ...

ادامه شعر
قاسم پیرنظر

افتاده تر بیا هنگام آمدن افتاده تر بیا رویای تو بغلم خواب خواب خواب آهسته تر ز نسیم سحر بیا نقش خیالی ام افتاده روی آب نیلوفری شده مرداب لحظه ها می ترسم از تب ات افتد به اضطراب ایام شک...

ادامه شعر
حسین  حاجی آقا

امشب به دیدن تو رنج هایم رها شوند اسرار میان ما نگفته به کس برملا شوند در انتهای رفاقت من با حریم عشق تو یک نکته نگفته صد حادثه برملا شوند ما رنجهای بسیاری به جان ودل خریدا ایم روزی رسد که حیله...

ادامه شعر
سمانه حاتمی

دلتنگ تو نمی توان نبود... اما... به رسم ِصوفیانِ سکوتْ پیشه لذت گفتن این شعر را به خورد دل میدهم ... ممتنع الوجودِ دل میشوم..، مبادا فریاد دلتنگی برآرد.../. #سمانه_حاتمی...

ادامه شعر
محمد جوکار

در هفت اورنگ نگاهت بیقرارم جامی ترین شیدای لیلا آفرینم مجنون ترین شبگرد بیدار غزل ها عاشق ترین آلاله ی روی زمینم من در حریر نازک مهتاب چشمت درگیر رویای تو و خلوت نشینم پای پیاده میدوم در ...

ادامه شعر
قاسم پیرنظر

پس فرستادی پس فرستادی گلم را دل پریشانم کنی کوچه هاتاریک شبها سردو ظلمانی شوند فاعلاتن های احساسم رسند از راه آه تا غزلهای من امشب جمله بارانی شوند کاش میشدبا خبر باشم که برگشتی عزیز غصه ه...

ادامه شعر
طارق خراسانی

آهی کشید مردِ فقیری، که کاش من بودم غلام درِگهِ شاهی به روزگار پیری شنید گفته ی او را در انجمن خندید و گفت نکته بر آن مردِ جان فکار گفتا : شنیده ای که صدای دُهُل ز دور خوش باشدوُ بشوی کر، ب...

ادامه شعر
پرستش مددی

چیزی نمانده است میان من و شما باران گرفته دست من و دامن شما صدها بهانه در دل من چرخ می زند گل می کند چون گل پیراهن شما تو اوج آرزوی منی ای بهار عشق پیچیده شال عاطفه بر گردن شما در من ب...

ادامه شعر
محمد جوکار

عشق یعنی که من از دورترین فاصله ها لابلای غزلم ، خواب تو را می بینم در خیالی که پر از رایحه ی شب بوهاست هر شب از وسوسه ات ، سیب تو را می چینم کلبه ی عشق تو در دهکده ی شعر منست ساکن کوچه ی فر...

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

گفتم عصای دست ‌‌‌‌‌‌‌‌من‌‌پیر‌می‌‌شوی حالا که ‌‌دیدمت‌توزمن‌ناتوان‌تری

ادامه شعر
قاسم پیرنظر

کوک ساز خاموش و ساکت گوشه ای افتاده بودم بی رمق همراه ساقی آمدی گفتی تُرا مأوا شدم منقوش در جامم شدی دل مستی ام از حد گذشت عقل عشق باران شد ، بارید بی پروا شدم انکارکردم باده ام آئ...

ادامه شعر
محمد جوکار

در گوشه ی قلبم ، به آرامی نشستی دل بی بهانه ، بر تپش های تو بستم یلدای تکراری و کابوس شبم را در انتظار وعده ی فردا ، نشستم در واپسین تردید تلخ زیر باران اشک تو را دیدم ، غرورم را شکستم در ...

ادامه شعر
محمد جوکار

حس خوبی ست که بر ثانیه ها زل بزنم کمی آشفته و دلواپس و تنها بشوم لحظه ها بی تو پر از حس غریبانه شود یک قدم مانده به تو ، عازم دریا بشوم پای دیوار ترک خورده ی دلتنگی خود بنشینم و پر از باور فر...

ادامه شعر
زهرا حسین زاده

منم عاشق و تو رها کردی ام درون دل خود ، نیاوردی ام رهایت نسازم تو را ، بی وفا رها گر کنم ، عین نامردی ام - چو دوری کنی من صبوری کنم مبادا که من ، از تو دوری کنم - تو تنها دلیل شکست خودی گرفت...

ادامه شعر
قاسم پیرنظر

مبتلایم کن من که در بندت اسیرم چاره ام در دست توست لای موهایت رهایم کن برایم کافی است غنچه نیلوفرم با بال توفان آمدم زیر پایت را سرایم کن برایم کافی است قطر ای ناچیزم از ابری که بغضش و...

ادامه شعر
قاسم پیرنظر

و که مردودی همیشه صورت ماهت به مهر می خندید شبیه بغض نگاهت ؟ مگر غم اندودی شکایت از که بنا کرده چشم آهویت تو که همیشه چو بلبل گل آشیان بودی من از قساوت دوران دل آتشین بودم تو با نگاه غمینت...

ادامه شعر
طارق خراسانی

با صدایت کبوتران در خواب!! از نگاهت بِرُسته گل از خاک! روی گیسوی تو به آرامی موجِ نوری سروده شعری پاک دارِ خود را به دوش می بردند عاشقانت، چه مردمی بی باک!! وصفِ تو می کند خداوندم در حدیث...

ادامه شعر
محمد جوکار

ردپای سرکش چشمان تو ، در هر غزل
خاطرات ماندگارم را ، پر از بوی تو کرد
پرسه می زد ، رقص کولی وار تو در شعر من
کوچه های عشق را ، غرق هیاهوی تو کرد
دلخوشی های مرا ، از باده ی ناب لبت...

ادامه شعر
بهناز علیزاده

بهار آمد لباس نو بپوشید، برای شادی دلها بکوشید، کمی آهسته و دور ازتجمل، مبادا فخربه مسکینی فروشید، فقیران «پادشاهان» برزمینند، به دلخواه گوشه عزلت گزینند، مرام راسخی دارند دروستیست، وگرنه می تو...

ادامه شعر
محمد جوکار

انتظارم به سر رسید اکنون
وقت کوچیدن زمستان است
هشتمین سین سفره ی هفت سین
مست مست از سلام باران است
دف زنید شاعران لولی وش
غنچه بر شاخه ها غزلخوان است
در طلوع تبسمی زیبا <...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا