یک چشم اشک شوق و یک چشم خون یار
عدلی الهی در این صبح ولادتم آرزوست
چون لاله های سرخ پرپر زیاد شده است
باران رحمتت زان مخزن بی نهایتم آرزوست
اینجا شده است قُلزُم جوشان درد و آه و خون
ای مصطفای خلق، نزد رحیم شفاعتم آرزوست
والله که نیست پاسخ رنجِ رنج دیدگان، خدنگ
کو دیده ی بصیر و دلِ سوخته؟ آنم آرزوست
آیا به جا مانده است در این دیار بلا، آدمی؟
"کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست"
"گویند که سنگ، لعل می شود در مقام صبر"
آری شود به خون جگر، لعلم آرزوست
یکسال دیگر آمد و طی شد به رنج، عمرمان
این بود مزد عبادت؟ صلح جهانم آرزوست
تا کی حریصان و کوفیان، باده ز خون خورند
خون خدا، حجت حق، حسین عطشانم آرزوست
"هایل" گذشت روزگار و گرد زمان بر سرت
این نیز بگذرد، آن روزگار دیگرم آرزوست
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 29 شهریور 1401 13:46
!درود
کاویان هایل مقدم 12 مهر 1401 10:24
موید بمانید در این رسالت
علی مزینانی عسکری 29 شهریور 1401 17:30
سلام و عرض ادب
احسنت جناب هایلی
کاویان هایل مقدم 12 مهر 1401 10:23
درودهای صمیمانه جناب عسگری عزیز