عشقت ای دوست اگر سیل غمش باز کند
چشم من چشمه خون دلم آغاز کند
زلف خم در خم تو در دل شبهای سیاه
ببرد قلبم و جانم به تو پرواز کند
دل خونبار منو چشمه گرینده شمع
تا به هنگام سحر نام تو آواز کند
پر پروانه گر از اشک دلم خون بارد
باکیم نیست اگر سوی تو پرواز کند
فصه لیلی و مجنون برود از سر من
اگر آن شعشه ات قصه ام آغاز کند
شرر عشق به آن رشته هجران بند است
مگر آن بنده نوازی تو آغاز کند
دل بیدل بدان سلسله بستی اما
کو مرادی که دل بسته من باز کند
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 15
کریم لقمانی سروستانی 06 شهریور 1394 19:18
سلام ودرودبراستادمنوچهری گل
عاشقانه ای ناب .زیبا ودلپذیر
بسیار زیبا
لذت بردم
شادزی
بهناز علیزاده 06 شهریور 1394 19:38
درود بر شما استاد ترانه سرای ماندگار قلمتان همیشه در چرخش باد
دادا بیلوردی 06 شهریور 1394 20:11
درود بر جناب بیدل بزرگوار
احساس زیبایتان را نوشیدم
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 06 شهریور 1394 21:21
درود بسیار دلنشین بود لذت بردم قلمتان پویااستادخوش قریحه
فاطمه لشکری "راحیل کرمانی" 07 شهریور 1394 08:46
سلام بزرگوار
مفتخرم که باز امروز از دست نوشته های شیرین شما می خوانم گرم و پویا لطیف و روان سرودید
قلمتان مانا و پویا
سلبی ناز رستمی 07 شهریور 1394 11:28
درود
بسیار لذت بردم.
شرر عشق به آن رشته هجران بند است
مگر آن بنده نوازی تو آغاز کند
دل بیدل بدان سلسله بستی اما
کو مرادی که دل بسته من باز کند
روح الله اصغرپور 07 شهریور 1394 12:49
درود استاد عزیز لذت بردم از کلام زیبایتان.
سمانه تیموریان (آسمان) 07 شهریور 1394 14:12
زلف خم در خم تو در دل شبهای سیاه
ببرد قلبم و جانم به تو پرواز کند
دل خونبار منو چشمه گرینده شمع
تا به هنگام سحر نام تو آواز کند
سلام و درود و احترام استاد عزیزم
محشر بود و بسیار دلنشین
در پناه حق شادو سالم باشید
همیشه از خواندن اشعارتان لذت میبرم
کمال حسینیان 07 شهریور 1394 21:07
دل بیدل بدان سلسله بستی اما
کو مرادی که دل بسته من باز کند
سلام و درود بر شما و این همه شاعرانگی
قلم تان بوی عشق دارد و مرام تان خوی عاشقی
هر چه می خوانم باز لذت از شما شنیدن را ندارد
عزیزمید استاد بیدل عزیز
ای لطفِ هر گفتارِ من، گشته چه عالی شعرِ تو
مانند شـوق عاشــقی، وقتِ وصالی، شعرِ تو
چون قطره های شبنمی، شُوید تنِ عریان گل
یا مثلِ یک سرچشمۀ، ناب و زلالی شعرِ تو
سروِ چمانِ بزمِ ما، اســطورۀ شعــر و کلام
رویانده مهرِ سایه اش، چون من نهالی شعر تو
من جادۀ پر پیچ و خم، در انتظارم یک قدم
گر پا گذارد بر تنم، ریزد ملالــی شعــر تو
من دشتِ خشک وبی نشان،ازغصه های جاودان
باشد خرامان بگذرد، آهـو مثالی شعــــر تو
بر اوجِ مستی می بَرد، هم عشق و هستی می دهد
بر عاشقان خون جگر، همچون «کمالی» شعر تو
کمال حسینیان
سلیمان حسنی 08 شهریور 1394 14:16
کومرادی که دل بسته ی من بازکند...
سلام وعرض ادب استادگرامی:خیلی زیبابود.آموختم ولذت بردم.سلامت باشید.
مهدی صادقی مود 08 شهریور 1394 19:16
درود و عالی بود
احمد البرز 12 شهریور 1394 11:54
سلام
استاد منوچهری با صفا و عزیز
همدان شهر دل های به هم پیوسته
همدان از همدانی خسته
دوستت دارم به قدر تمام بد قولی هایی که کردید یک ماه من منتظر شرف یابی و دیدن دوستان بودم نیامدند
محمد جوکار 14 شهریور 1394 00:50
همیشه درود بر استاد مهرم جناب منوچهری عزیز
عزلی بغایت زیبا و دلنشین از احساس مهربانتان خواندم و لذت بردم
قلمت نویسا و مهرت مانا
کرم عرب عامری 16 شهریور 1394 14:15
درود بر بزرگوار استاد عزیزم
لذت بردم
علی معصومی 11 اردیبهشت 1399 19:36
درود ارجمند
☆☆☆☆☆