چاووش کربلا
◇◇◇
صدای کاروان آرام آرام
از مسیر سنگلاخ جاده می آید
سکوتی گام هایش را به پای باد می پیچد
و گاهی ناله ای جانسوز
حکایت های بس طول و درازی را
به چاهی در شرار آه می ریزد
مدینه
منتظر در امتداد راه
با چشمان مشتاقان
به گِرد قاصد نیکو خصال خویش می گردد
نگاه عترت خیرالبشر انگار در سیمای شان پیداست
میان آنهمه مردم
بلندای قد ام البنین
پیدا ترین تندیس شهر بیقراران است
چه می بیند؟!
بشیر؟!
آن قاصد پژمرده حالان ...پیش تر از جمع همرهان خود
آهسته می آید
زمین را سایه های کاروان
در پرتو تنگ غروبی خسته می پوشد
میان سایه روشن ها
تو گویی قلوه های سنگ
با هر بوته می لغزند
غروب آفتاب است و غباری روی دامانش
به پیشانی نهاده دست
و
دست دیگرش روی کمر
نزدیک می آید
شمیم دلبربای کربلا را
با حضور قلب می نوشد
الهی! جان عالم باد قربانت حسین من
بلاگردان سیمای تو چشمان ابوفاضل
چه کس دارد خبر
از حال و احوال پریشانت
و بعد از آن...
تقلا کرده و تا کاروان نزدیک می آید
و بر چشمان غمگین بشیر
آهسته می خواند
تمام مثنوی های بلند شرح ماتم را
بشیر!
جان تو و جان ابوفاضل!
بگو از حال و احوال حسین من داری؟
جوانان بنی هاشم... کجا هستند؟
امان از ظلم بی پایان
فغان از لشگر بی منطق شیطان...
شنیدم بر سر عباس من
ضرب از عمود آهن آوردند
شنیدم چشم شهلایش
خمار از تیر پیکان قساوت شد
ولی عباس من...
نیروی بازویی فراوان داشت
قد بالابلندش
آسمانی از شهامت بود
همآوردی نمی دیدم سپه سالار عالم را
کسی را زهره بی حرمتی با او
نخواهی یافت
چه شد کز روی اسبش
ناگهانی بر زمین افتاد؟
علمدار حسینم وامدار کوه غیرت بود
علی بازوی ماه هاشمی را
بوسه باران کرد
بشیر
آهسته سر بالا نمود و بغض را خورد
و حرفی گفت
چندی از لب خشکیده عباس
و از آوازه مهر و وفای ساقی عطشان
که ...
از ام البنبن دیگر صدایی بر نمی آمد
نشسته روی خاک و
خاک ها را بر سرش می ریخت
الا ای مادر غمدیده دوران!
فرات از خشکی لب های او
سر در گریبان است
زمین در ساحل نم دیده ای از دجله
حیران است
دو دستان یل نام آوردت از بازوان افتاد
به روی اسب جسم خونفشانش
تیر باران شد
از آن تیری که مشک آب را روی زمین انداخت
امید رفتن سمت حرم
از سینه عباس زایل شد
چو از مرکب به روی خاک و خون افتاد
عمود آهنین خصم...
بر فرقش حمایل شد
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 12
امیر عاجلو 04 مهر 1399 14:56
.مانا باشید و شاعر
محمد مولوی 04 مهر 1399 17:09
محمد رضا درویش زاده 04 مهر 1399 17:56
به. به چه کرده آید غوغابه پا کرده اید دروتان استاد
کرم عرب عامری 04 مهر 1399 21:11
خخسته نباشید گرامی
بهنام حیدری فخر 04 مهر 1399 22:31
درود بر شما جناب استاد معصومی گرانقدر
بسیار زیبا و ظریف و فاخر سرودید
مانا و پایدار و سرفراز باشید گرامی
معین حجت 04 مهر 1399 22:36
دست مریزاد استاد معصومی بزرگوار
کاویان هایل مقدم 05 مهر 1399 08:21
استاد غم نگاره ای بس شیوا از مصائب اهل بیت
اجرتان ماجور
معین حجت 05 مهر 1399 10:42
سلام مجدد جناب معصومی نازنین ...
توفیق پیدا کردم به فایل صوتی سروده ی فاخر شما نیز گوش دادم و بیش از پیش لذت بردم ...
بسیار عالی ، درود بر شما ...
علی معصومی 05 مهر 1399 18:15
ولی اله بایبوردی 05 مهر 1399 10:44
سلام و درود
اجرتان با ولایت
قلمتان استوار
مینا یارعلی زاده 06 مهر 1399 14:48
درود و دستمریزاد جناب معصومی ارجمند
علی آقا اخوان ملایری 12 مهر 1399 18:53
بسیار زیبا سرودید، پیروز باشید