نوشته های ادبی صدیقه جـُر

صدیقه جـُر

سیزده بدر،

صدیقه 14/ 1 /1402 0 دیدگاه

. آخرین روز عید امسال خوش گذشته باشد، گره زدیم سبزه ای اما ڪَـره توے ڪـار دنیا نیندازیم، یڪبار هم ڪه شده ڪَـره‌ڪَـشا باشیم، سبزه‌هاے ڪَره خورده را باز ڪنیم و آرزو ها را بجاے سبزه‌ها به آسمان ب...

ادامه نوشته
صدیقه جـُر

کفش قرمز

صدیقه 16/ 1 /1402 0 دیدگاه

کفش های قرمز،، پریسا هرشب هنگام خواب یادکفشهای قرمزی که پشت ویترین کفش فروشی دیده بود می افتاد،، یک روز عصر پشت ویترین مغازه کفش فروشی ایستاده بود، قیمتها را میخواند و با پولی که جمع کرده بود مقای...

ادامه نوشته
صدیقه جـُر

اندکی تفکر

صدیقه 20/ 1 /1402 0 دیدگاه

دوست دارم بنویسم از خودم از جهانی که درآن زندگی میکنم،، هرروز صبح که بیدار میشوم،، با بوی پیچک های وحشی،، کنار حوض، سرمست، قلمم رابرروی پرده ی دل بکشم،،، اول از تو بنویسم ، که دیدنت شده ...

ادامه نوشته
صدیقه جـُر

کودکی

صدیقه 25/ 1 /1402 0 دیدگاه

ازوقتے به خاطر دارم زندگے ام چیزے جز انتظار نبوده است. پانزده سال داشتم اما از زندگے خسته بودم ،، حال که به آن روز ها فکر میکنم خیلی دل تنگ روز های کودکی وجوانی ام میشوم، امروز نیمے از راه را ر...

ادامه نوشته
صدیقه جـُر

مادرانه

صدیقه 30/ 1 /1402 0 دیدگاه

دختـربچـه کـه هستی همه ی دنیایت، عروسکی میشود که یادست دوز مامان جان است یایکی ااز عروسک های فانتزی بازار کوچکترکه هستی فقط یک وسیله برای بازیت است،، بابزرگ شدنت حس وابستگی، بیشتری به اوداری،، گاهی،...

ادامه نوشته
صدیقه جـُر

غرور کاذب

صدیقه 19/ 2 /1402 0 دیدگاه

✍????✍????گفت رفتنی است پرسیدمش چه چیز، تلخندی زد وگفت، شهرت، صدا، زیبایی، ثروت،،،، گفتم، توچرا نالانی توکه همه صفات خوب را داری، خیره در چشمانم گفت، میدانی؟؟ دلم برای کلمه هام‌میسوزد آدمی ک...

ادامه نوشته
صدیقه جـُر

دوستانه

صدیقه 27/ 2 /1402 0 دیدگاه

در من کودکی فلج است که خواب دیده، است،،، میتواند راه برود بدود. بازی کرد ولی افسوس که یک رویای تلخ است ،بیدارکه میشوم همان آدم افلیجم خسته از دست نامردیهای روزگار،،من همان کودک؟ فلجم،،،. گفت رفتنی ...

ادامه نوشته
صدیقه جـُر

اندکی واقع بینانه

صدیقه 04/ 3 /1402 0 دیدگاه

کلمه‌ی آزادی در فرهنگ لغت به معنای آزاد بودن، رهایی، خلاصی، بنده‌ی کسی نبودن و... می‌باشد! اما عده ای از زنان از بَدوِ تولد در این جغرافیا در قفس به دنیا آمده اند، برای آنها پیش از تولد تصمیمات مهمی ...

ادامه نوشته
صدیقه جـُر

برای تو میمیرم

صدیقه 11/ 3 /1402 0 دیدگاه

#داستانک،،، عصر کم کم جایش را به شب میداد ولی پاهای او توان رفتن به خانه را نداشت ، درگوشه ای از پارک نزدیکی خانه روی نیمکت چوبی نشست و به شخم زدن خاطراتش مشغول شد،یادش آمد ...

ادامه نوشته
صدیقه جـُر

 یک روز کاری  بسیار  سخت  را پشت  سر گذاشته  بود بعد از شام  به رختخواب  رفت  نیمه شب راحت خوابیده بود که متوجه گرمای  زیاد هوا شد با بی حوصلگی بلند شد برق قطع شده بود، گرما باعث عرق کردن شده بود ...

ادامه نوشته
صدیقه جـُر

منبع آرامش بخش،

صدیقه 01/ 4 /1402 0 دیدگاه

 یک روز کاری  بسیار  سخت  را پشت  یر گذاشته  بود بعد از شام  به رختخواب  رفت  نیمه شب راحت خوابیده بود که متوجه گرمای  زیاد هوا شد با بی حوصلگی بلند شد برق قطع شده بود ، گرما باعث عرق کردن شده بود وت...

ادامه نوشته
صدیقه جـُر

✍????جانان من . دیگرنمیتوانم میدانستی توانِ خاطره ساختن وآه کشیدن را ندارم..سوار براسب خاطره ها باتو در گندم زارخیالم قدم میزنم.موهایت راباد باخودبه هرطرف میبرد دامن چیندار گل .گلی ات رقص کنان با وز...

ادامه نوشته
صدیقه جـُر

بی تو مباد زندگی،

صدیقه 15/ 4 /1402 0 دیدگاه

میدانستی رفیق؟؟ دلم یک شاملو، فروغ سهراب میخواهد که بنشینند و برایم غزل های عاشقانه بخوانند یا سهراب که مرا در قایقش جای دهد وببرد آن سوی مرز های دوستی و بگوید زندگی فرصت یک لبخند است پس غ...

ادامه نوشته
صدیقه جـُر

دنیای گذرا

صدیقه 23/ 4 /1402 0 دیدگاه

مرغک خسته دلم، تو هنوز اینجایی،، دل من بهر دلت نغمه وساز، زند پرِ پرواز زند مرغکم بال بزن، از چه رو غمگینی،، تو بگو با منِ زار از چه رو نالانی چند ماهیست لبت خنده به عالم نزده گـِرد شمع ر...

ادامه نوشته
صدیقه جـُر

اینجا هوا ابریست

صدیقه 01/ 5 /1402 0 دیدگاه

اینجا هوا ابریست یکی ترا در آغوشش نمیگیرد هرآنکه عاشق شد به نیرنگی میمیرد، زندگی حبابی سرگردان بررویکف های سرگردان آب رودخانه است،، انسان ها همانند ماهیان مجبور به ماندن در آب هستند،، اینجا ب...

ادامه نوشته
صدیقه جـُر

آرامش یک سنگ

صدیقه 10/ 5 /1402 0 دیدگاه

✍????دلتنگی غروب را باهیچ چیز نمیشود مقایسه کرد، غروب هارا بدون تو بر دوش دل خسته ام می کشم حجم این دلتنگی بیش از حد توان من است روزی مراخواهدکُشت،فقدان نبودنت، نمی دانی وقتی نیستی، نفس های شعرم به شم...

ادامه نوشته
صدیقه جـُر

برهوت زمان

صدیقه 25/ 5 /1402 0 دیدگاه

در برهوت زمان ایستاده بربام اَمرداد،، آ خرین وضعیت شده اینگونه و ما درگیریم‌ : بغض وخشم همراه طوفانی از رقص بادهای موسمی جو ناپایداریست شعری که شاعرش را غمباد گرفته باشد،، ریزش تند قطره ها ب...

ادامه نوشته
صدیقه جـُر

✍????پرواز قشنگ است با بال های تو،، پرواز را زنان دوست دارند آن هنگام که اسیرزندگی اجباری نشوند،، بگذارند در آسمان عشق همچو قناری های عاشق پرواز کنان عشق را نجوا کنند،،، زن زیبا میشود در کن...

ادامه نوشته
صدیقه جـُر

⁨یه وقت‌هایی فقط باید دست بکشی از فکر های بیخودی و به خودت استراحت بدی فکر وذهنت را برای یک استراحت چند ساعته آماده کنی و از همه چیز دور بشی ، این زمانیاست که بیشتر از همیشه نیاز به توجه و حمایت ...

ادامه نوشته
صدیقه جـُر

مقصد نامعلوم

صدیقه 26/ 6 /1402 0 دیدگاه

باشه جانانم، اصلا حرف نزن، دارم میرم از نوشتن خسته شدم دیگه نمینویسم، حتی درخیال هم تصورت را ممنوع میکنم باشه،، چند تکه نان خشک شده، کمی قند، صبحی که تنفس درآن مشکل شده مقداری هوا،،، ...

ادامه نوشته
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا