تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
محمدصادق  رحمتی

پای شعرم لنگ چشمان تو بود آرزویم رنگ چشمان تو بود می نوشتم هر چه از تنهائیم قصه ی دلتنگ چشمان تو بود پاکی و آئینه داری و سکوت بهترین آهنگ چشمان تو بود برکه اندیشه ام درالتهاب ازهجوم سنگ چشمان تو بود ج...

ادامه شعر
طاهره نوری

گذشته‌ایم از اندوه و عیشِ مختصرش که زندگی نمی‌ارزَد به رنج و دردِ سرش فقط که ریشه‌ی ما را نمی‌کَنَد از جا به شاخه‌های شما نیز میخورَد تبرش خدا من و تو و او را نشست و قالب زد برای این‌که ببالد به خل...

ادامه شعر
جواد امیرحسینی

اینکه می بینی چنین مخمور جام باده ام چون به می رنگین شده هر روز و شب، سجّاده ام پشتِ تو حرف و سخن بسیار بود و من به تو هیچ منّت نیست، امّا بی ریا دل داده ام راست می گفتند مردم قلبِ تو از سنگ بود دو...

ادامه شعر
مهدی فصیحی رامندی

از گروه فاتحان در حرص، بیرونیم ما در فضای عشق، مغبون مثل مجنونیم ما دلربا وقتی که ما را در سرا بیمار دید حکم جایز بر حرامش خواند، ممنونیم ما خارِ تنهایی به خالق می‌کند نزدیک‌تر ((هر که می گرداند از ...

ادامه شعر
مسعود بافقی زاده

غزل : پرواز تَر کن لبت را تا در آغوشم شبی را سِیر.. با منطق عطار می چسبد جهان را طِیر.. «تابو» یِ عاشق ها غریب افتادن از عشق است تا هفت شهر امشب ضمانت کن مرا از غِیر.. پرواز .. ، رویای ِ نفیسِ آ...

ادامه شعر
سعید نادمی

دل گرفته ساقیا ، مِی ده که دل را وا کند شور و حالی در دل ِغم دیده ام برپا کند چشمِ مستت را بچرخان لحظه‌ای هم سوی من تا که چشمانت مرا هم مست و بی پروا کند ساقی امشب هرچه می خواهی بکن با جسم من ر...

ادامه شعر
سلمان مروئی میلان

تا که مِهرش به دل و پیکره‌ی جان رسید ریتم قلبم از نوسان به حد میزان رسید به امید رُخ حوری‌وش و چشمان سیاه بر کویر تشنه‌ام،مژده‌ی باران رسید با انجمن ستاره‌ها میل سخن نیست مرا بِرکه‌ی دلم را هوس یک م...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

شرم دارم که ببینم رخ پژمرده او ناتوانم که ببینم حس آزرده او او که یک همدم و دل باخته پر تب و تاب نگرانم ز همان قصد بد آورده او چون که بیش از طلب ناز نیازش شده بود مهر خود باز اسیر دل افسرده او چون ...

ادامه شعر
زهره فرمهینی

تبعید شد از شهر دل وقتی رجزها خوانده بود صد مثنوی گفتم ولی، او در غزل جا مانده بود سودای پروازش چرا با من نبود آن آشنا ؟؟ بالش شکسته در قفس، او را کسی رنجانده بود از دوری اش تب کردم و پاشویه ها کاری ن...

ادامه شعر
مسعود بافقی زاده

  غزل  : کاشان آزادم از در  بندِ لب های ِ تو خوابیدن جغرافیای ِ چالِِ لبخند ِ تو  را  دیدن می بوسم آن رنگین کمان ِ خاطراتت را مشغولم از بر  نردبان ات آرزو چیدن  خیره به هم کوچ از قفس را دیر فهمیدیم...

ادامه شعر
علی معصومی

صبح بی ترانه این ابر بی نشانه رهایم نمی کند باران دانه دانه دوایم نمی کند مثل کویر داغ تبالوده ام که باز یک رود عاشقانه صدایم نمی کند از بسکه خورده ام غم ایام رفته را صد بغص بی بهانه رضایم نمی کند ...

ادامه شعر
mahdi zakizadeh

نسل ما ، سوخته، خونین جگر عاشق بودیم در شب حادثه ها شعله ور عاشق بودیم عشق وقتی که پدر از تو درآورده ، دگر... من چه گویم که پدر در پدر عاشق بودیم کوچه هامان همه دیوار به دیوار غروب گاهِ مهتاب ، پسِ بس...

ادامه شعر
عنایت کرمی

چشمانِ خمارِ تو مرا مست می کند آنچه گُسارِ باده نکرده است، می کند بی اعتنا به طاقتِ از دست رفته ام بامن ورای آنچه روا هست، می کند رویِ خوشی نشان به وفایم نمی دهد آن را اسیرِ عسرتِ بن بست می کند چشمت...

ادامه شعر
نگین بیاتانی

روح میان جسم تو هم‌خانه‌ی خداست حقّا گل وجود تو از چانه‌ی خداست میل طواف گرد تو دارم برای من جانت خدا و کالبدت خانه‌ی خداست لیلایی و جنون جهان را بهانه‌ای مجنون عشق‌زاد تو دیوانه‌ی خداست سامان بده...

ادامه شعر
حافظ کریمی

زیارتش به قدری منزلت دارد نزدِ خدا که هر عذاب سختی را معرفتش کند فنا معصومه شد به اهلبیت کریمهِ دین خدا وارد هر دلی شود بهشت نباشدش جدا معصومه شد شبیه ترینِ فاطمه اذنِ خدا معرفتِ زیارتش آتش شود ش...

ادامه شعر
مهدی  صدری دولق

بهترین خصلت انسان ادب است هدیه از حضرت لقمان ادب است بی ادب را به خدا کاری نیست جز ادب مونس وغمخواری نیست مهربانی و صفا از ادب است همه سرمایه ی ما از ادب است (مهدی صدری دولق)...

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

گیاهی ام که جز چون خار به پیش پا نمیرویم و چون سرو سهی بر عالم بالا نمیرویم شکسته گان را اینطور میسر عادتی باشد شکستم، و جز دل های خسته ها نمیرویم به پیش پای مغروری لگد مال گرچه هم شدم ولی جز پیش پای ...

ادامه شعر
سیدرضا موسوی راضی

سیاهی موی مُشکینت؛کشیدم سوی گمراهی شب و روزم سیه کردی ؛ دگر از من چه میخواهی نمیشد باورم روزی؛ قمر در عقربم باشی همین را از تو میدیدم که در شبهای من ماهی چو بر حالم شدی واقف ؛ که هستی مأمن و موقف بر...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

عاشقی صفر را ببر از یاد خانه خالی به دور از اوتاد شیخ فرزانه را نگاهی کن الغیاثی کند رسد امداد چون دعایش شود اجابت هان افتخاری کند زند فریاد شکر ایزد ادا بشد دینی حبّ اویی به قلب من افتاد گوشه ای...

ادامه شعر
مسعود بافقی زاده

غزل : دوری نیست محزون تر از این شعر که میگویم من دیر سالی است که عشق از همه می بویم من عاشقان را همه مست از می ِ شعرم بدهید هر دم صبح که در میکده میرویَم من ناخلف بوده ام از عشق نصیبم .. دوری ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا