تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
هما تیمورنژاد

بیزارم از این حس سردرگم بیزارم از دلسوزی مردم بیزارم از بوی گل و گندم من جرعه ای از مرگ می خواهم گفتی که با تو تا ابد هستم از صفر مطلق تا به صد هستم باچشم هایت در رصد هستم افتادم از آنها ...

ادامه شعر
پرستش مددی

مثل تصویر ماه در آبی نفست بوی آسمان دارد باغ با خنده های سوزانت در هوای تو نقش جان دارد من اناری شکفته بی فصلم دانه دانه چکیده ام در خود سالها می روم پس از باران به تبسم رسیده ام در خود ...

ادامه شعر
علی سپهرار

پیش دل نامه ای فرستادم مُهر برگشت خورد و باز آمد می تپد در درون به خود مشغول گاهی هفتاد ضربه گاهی صد * سر به کارِ خودش شدیداً گرم جنگِ مابین بخت و دولت اوست می نگوید ولی ز شرمش باز ...

ادامه شعر
علی سپهرار

پیش دل نامه ای فرستادم مُهرِ برگشت خورد و باز آمد می تپد در درون به خود مشغول گاهی هفتاد ضربه گاهی صد * سر به کارِ خودش شدیداً گرم جنگِ مابین بخت و دولت اوست می نگوید ولی ز شرمش باز ...

ادامه شعر
مهران اسدپور

« به نام خدا » انتظاری نیست از آنکس که بنیادش بد است... مَردُمِ نا اهل را بی چشم و رویی عار نیست دور باید تا ابد شد از چنین ن...

ادامه شعر
قاسم پیرنظر

چشم انتظاری   دلم دیوانگی را ازمن آموخت به باغ وبوستانم شُعله افروخت بدوراز آرزوها دست وپا زد و با یک اشتباهِ آتشین سوخت بدو گفتم چه بابت بیقراری چرا هِی لحظه ها را می شُمار...

ادامه شعر
دانیال حبیبی

خسته از روزگار تنهایی جاده ای که ته تهش بن بست عاشقی که غمش فراوان بود عاشقی که آغاز پایان است *** من توی گورم مرده بودم تا اینکه نفس آمد و جانم داد ای به فدای آن مسیحا دم قدرت عشقی به جهانم د...

ادامه شعر
مرتضی برخورداری

تو برگونه اشک روانی هنوز به دیوار خانه عیانی هنوز من آن پیر سر برده در غار غم تو در قاب عکست جوانی هنوز *** به زردی رخسار من دیده ای چو پاییزم از هجر جانکاه تو نگاه پُراز درد من د...

ادامه شعر
طارق خراسانی

جنین تا خورند و بکوبند دست چگونه توان آن شنید و نشست؟ حقوق بشر نیست جز حرف مُفت که پشت بشر زین حقوقش شکست طارق خراسانی 21 اردیبهشت 1396 پ.ن در کشور چین سوپ گوشت جنین انسان سرو میشود...

ادامه شعر
مرتضی برخورداری

می گذشتم شب ِسرد دیماه با قدم های شتابان ز رهی آنقدر سرد که حتی به افق جامه ی ابر به تن کرده مهی می شکستند به هنگام عبور خرده یخ های بجا مانده ز نم خسته از سوز،درختان چنار شاخه ها راهمه آورده...

ادامه شعر
محمد جوکار

آرزوها ، زل زده در شوره زار اشک هایم خلسه در دلواپسی لحظه های بیقراری پرسه ی بیهوده در جغرافیای دلخوشی ها بغض در پس کوچه ی خلوت ترین چشم انتظاری سرنوشتم در ته فنجان فال قهوه ی غم ، کوله بار ا...

ادامه شعر
پرستش مددی

می نشینم کنار حوض سکوت باورم را به بغض می بازم غم و سنگینی نگاهم را می دهم یک ترانه می سازم قلم و دفتر و کتابم را می دهم دست بی قرار نسیم شعرها را به باد خواهم داد با همین بغض های کال ...

ادامه شعر
پرستش مددی

در بهار نگاه تو غرقم مثل پروانه ای که سر مست ست دست های نگاه من در تو سالها می شود به غم بسته ست تو فریباترین غزلخوانی که در آواز ساده ات غرقم خانه ات از بهار لبریز است در دل خانواده ات ...

ادامه شعر
پرستش مددی

پرواز مفهوم پریدن نیست شعر بلند سینه سرخان است مفهوم رفتن از غزل تا اوج از بیقراری های انسان است سبز نگاهت را تغزل کن احساس را آئینه ی بودن مثل کبوتر بال را واکن تا حس کنی در خویش فرسودن ...

ادامه شعر
علی سپهرار

« عشـــــــــــــق است !!!» عشق اگر دیده ها به هم دوزد کِی جدا می کند ز هم تیغی خنجری این چنین به قوّت و تیز نکند جمعِ او به تفریقی * مهتری یا که نوکری ، شاهی از تنِ اسبِ کَس قشو می...

ادامه شعر
پرستش مددی

دل به دریا بزن که این ساحل در تکاپوی موج ها امن است در تلاطم نمی شود فهمید راه طوفان چقدر نا امن است راه سبز رسیدنم بند است آبراه خیال من بن بست شعر گاهی نمی دهد به کسی قدرت هضم زخم های شکس...

ادامه شعر
اردشیر بزرگ نیا

در چاه ژرف تیرگی ها ، پرسایه و پر شاخ و برگند پندارهای بی حجابی ، که از ازل درحال مرگند از بیخ و بن می سوزد اما ، در نور سقم این بیابان اندیشه های راستینی ، که زاده از نسل تگرگند در پشت یک چندین...

ادامه شعر
پرستش مددی

خسته ام از تمام آدم ها مثل ابری که خسته از باد است مثل یک شاخ نسترن وقتی از عطش روی خاک افتاده است دوستی انتهای دشنام است دشمنی ابتدای یک کینه هرکه شد دشمن تو در آخر می زند زخم روی آئینه ...

ادامه شعر
پرستش مددی

برف می بارد از نگاه زمان شعر در حجم باورم مانده چون نهالی که تازه می روید تبر عشق بر سرم مانده غم علیرغم آسمان غزل روی احساس من قدم می زد در شبی که بهار می بارید زخمهایم مرا بهم می زد...

ادامه شعر
طارق خراسانی

به عهد قدیم شادمان بود مست که می داده بودش یکی مُحتَسِب درست است این نکته، گاهی خدا دهد رزق مِن حیثُ لایُحتَسِب[1] 20 بهمن 1395 طارق خراسانی [1] سوره مبارکه الطلاق آیه ۳ وَیَرزُقهُ مِن...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا