تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)

«گلچین روزگار » برایم جهان اشک و ماتم شده دل سنگ من غرق در غم شده عجب سینه سوز است آماج درد خزان شد بهارم هوا گشته سرد شدم همچو شمع آب از دوریت نشستم به ماتم ز مهجوریت تو پرواز کردی و...

ادامه شعر
پریسا براتی

چون سر افرازم در این اثنای عمرم در نگاه دیده را در ره بشویم زیر چتر نور ماه ساعتی با دل به خلوت گفته باشم بی ریا با تو من هر لحظه ام باشد نگینی دلربا آتش عشق تو جانم شعله ور کرده به مهر در سرای عاشق...

ادامه شعر
فرهاد  احمدیان

جانا نقش عشق چو گشت پیدا خون دل را باید شست ز سیما از ره محبت آمده آن یار با وفا خوش آمده آن عزیز دیرینه ما دلداری که رخسارش پیدا شده بدخواه رفیق رفت و ناپیدا شده گلدانی که خشکیده بوده ز آب روز...

ادامه شعر
سجاد حقیقی

که سیگار تنها رفیق تو بود که "تنهایی" حرف دقیق تو بود که این عشق خیلی مداوم نبود تنش ، ریشه هایش ، مقاوم نبود! که لحظه ی شادی فراموش شد که شعله ی این عشق خاموش شد که من گم شدم بین کابوس ها که هم...

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

اینجا تمام شده هوایی ز لطف و صبر اینجا صدای مرده یی نمی آیـــد از قبر اینجـــا خفه شده بـه نظر بسیار میرسد هرسو فتــــاده آدمی بـــــــــا پاره جسد اینجــــا کسی دیگر به کسی نیست مایل از مهر خبر نیست...

ادامه شعر
jalal babaie

اینک که افتاده ام بر گوشه ی تخت. نالم همیشه از این بخت سخت. هر لحظه مرگ را انتظار می کشم. نقاشی مرگ خود را مثل قطار می کشم. ای وای این بیماری صعب العلاج کجا بود. شاید که روح خسته من قسمت سمت خدا بود. ...

ادامه شعر
سلما  محمدی

عالم فرق و سحر گمراه است عالمی پرواز هر سودا است این جهان را هر چه وسعت بسیار آخرش فانی ، بس پایان است هر چه پوشیدی و خوردی و ستم کردی به خود در جهان دیگری احیا است ...

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

بیــــــا و خاطره ها را دانه دانه چین کن ببر ببند به موی خود شانه شانــه پین کن بکش خنجر و بــــر دل بزن رها سازش ز بیخ خاطره ها را بکن رهـــــــا سازش همان جلوه ایـــــــــــام را همـان هاهویی قطار ق...

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

چــون از تـــو شدم من جز، دیگر ندیدم هرگز تو شاه و شنی بر من؛ من پیش تو ام عاجز چــــون گــل بـــه چمن زارم رویـــدی و پوشیدی از خـــــون دل تنگم سر کــــردی و نــــوشـــیدی چــــون بــــد به کسـان گش...

ادامه شعر
منصور فرزادی

پایانِ تمامِ روزها روزی بود کاین خاک ِاسیر؛ مُلک شب سوزی بود هر سو که نظر کرد خدا مرگ گذشت افتاد ستاره ای به ویرانه ی دشت شیطان به ظهور سایه ی مرگ گریخت در بستر رودها چه خونها که نریخت ادغامِ تمامِ...

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

ظهور عشق چــو شعر الهام بـــــــــاشد نه آنکه هرکـــه خـــــود عاشق تـــــراشد نــشان ایــــن گــرفـــــتاری اشـک اـست ویـــــــا بــــرکـــوچه ی بیــهوده بنشست نفـس انـــــداخــــتن بــــــیرون کـــا...

ادامه شعر
jalal babaie

چون رستم سپهسالار چون شیرخشگمین. هرگونه باشی مرگ آخر می زندت زمین. کشتی نگیر با مرگ که حریفی قدر است. مرگ سفری از این جهان به جهان دگر است. مال و منال وثروتت به چشم مرگ حقیر شد. هنگام مرگ آدمی انگار ک...

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

در یـــک رهـی کـه پـــای و دلم همزمــان دوید بــــا بـیش مشکلات ولــی بـــــا هزار نـــویـــد چشمم کـــه دیــــــده بــــــود نـمودش انــتخاب بــــــدون هیچ تـــرددی و بـــــدون اضـطراب بعــــدش بــــ...

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

مست گردیـــــــــــد از حضور کسی عطر در جــــــــــــامه آه در نفسی می دویـد هر طرف ز دست خوشی گاه بــــــــــــــا جیغ گاه خـاموشی میشگافید بهانه هـــــــــــــای کبود بــــــــــا دم گرم و رخ خوش آل...

ادامه شعر
jalal babaie

دو مرد بودند که هر دو ادعا معرفت داشتند. ز هر جهت تخم کینه و نفاق درون هم کاشتند. یکی چنین گفت که یاری رسانم به مردمان. دگر چنین گفت که مانند من نیست در جهان. سپس ز هردو آمد این صدا منم منم اسوه ی معر...

ادامه شعر
علی احمدی

به یاد جمله سربازان میهن که دنیا را فدای داد کردند به جای زور و تهدید و فحاشی مرا با خون خود ارشاد کردند به یاد امپراطوران هستی مقدّس مکتبی با نام مادر که تا آموخت ما را زندگانی کمر خم کرد و شد گلبرگ...

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

آغـــــــــاز شد عشق به سختی و سست رفت آهوی خیـــــــالم چی عجب زود جست رفت ای عشق عزیز رهــــــــــــــــا نمودیم آسان آه از چی مرا از خــــــــــــود زدودیم آسان بـــــــــــاتو چقدر هوای من هوا بــ...

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

غـــروری که در مـــــا همیش است پیچ وآخــــــر ببـینی کــــــــه هیچ است هیـچ غــرور کمـــــــال و غرور جمــــــــــال بهـــــانه ی رنگین بـــــــا صد قیل و قال به سوی خــــود هرگز نـــــــــدیدیم دقی...

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

بــــــــــــه چشمانت قسم چشمت چشمم اگر قهر شوی تــــــــــو خشمت خشمم اگر نـــــــــــاز در تو میرقصد برقصد تـــــو شاد باشی تو خوش باشی مقصد وگر نـــــازنده ای در نـــــــاز خود ناز بــــــــا چنگ ز...

ادامه شعر
علی ناب

باسلام خدمت کلیه دوستان و عزیزان عده ای از عزیزان گفته بودند اگر شعر عشق و سگ ادامه داشت خیلی بهتر بود منم ادامه این را نوشتم وتقدیم دوستان عزیز مینمایم چند بیت ازاخر قسمت اول ......... بااعصاب خ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا