- لیست اشعار
- قالب
- مثنوی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
ماهدخت محمدی
در13 /02/ 1350 -
حسن رسولی
در13 /02/ 1363 -
Parvin Mohamadi
در13 /02/ 1402
دنیا گشته واحد و تسلیمِ ایران آرزوست این همه وحدت علیه مردم ایران ز چیست دنبال اصلید از ایرانی اصیل تر دنیا کیست گر تمدن شد نماد ایران مگر باستانی نیست دنبال علم اید شمارم صدهزاران بو علی قهرمان ...
ادامه شعرحسادت درد بی درمان دنیاست حقیقت را ندیدن ، دیدِ رویاست حسود گر حاتم هم باشد تنهاست حسادت گر نباشد دنیا زیباست اگر تحقیق کنید که شایعه چیست در آخر می کنید صدها حسود...
ادامه شعریکی را داده ایزد تن سلامت دگر را کرده او بی استقامت یکی دیگر درشت و جسمِ سالم یکی را لاغر اما کرده عالِم یکی بینا یکی کور و علیل کرد یکی را سالم و آخر ذلیل کرد یکی زیبا و دانا آفرید...
ادامه شعرگوش کن قصه درام است شنیدن دارد صحنه جرم از این زاویه دیدن دارد خوب یا زشت ، جوانی به طریقی سر شد هرچه من خوب شدم هی بد و هی بدتر شد اولش با عطشی دست به دستم دادی مدتی بعد رها کرده شکستم دادی تکیه د...
ادامه شعردختری پرسید ز اَب رسم ادب با ادب بود و ادب را کرد به لب دخترک گفتا پدر ، نور دلم گفت پدر ، جان پدر ، جان دلم دخترک گفتا که استاد یک سوال کرده تا ما پاسخش گوئیم به حال گفت اگر گفتید که کیستا برترین...
ادامه شعربسته خالی سیگار و شب و بی تابی بسته خالی قرص و غزل و بی خوابی لعنتی بعد تو با این شب عریان چه کنم؟ ساعت صفر شده، با تب عصیان چه کنم؟ شده ام یک منِ بی تو که پر از دردسرم لمس دستان تو کمبودِ دو تا چ...
ادامه شعردر روز تولدم سروده شد . روز میلادم دوباره اومد ومن بیقرارم توی هفتا آسمونم یه ستاره من ندارم گرمی آغوش وعشق لاکچری توی سر من ترشی هفت ساله ام حتی نگردید همسر من نه حمیرا نه سعیده نه رُز و سارا و ...
ادامه شعریـکی آمـد و گـشـت ســر راه مـن ..! که از پـیشـهٔ خـویـش ؛ بگـفتا سخـن خــرد وَرز و بــر مــن گــذار راهِ کـار سـبـک گـردد از شـانـهام ،، رنــج بــار دهــان در دهــان و زبــان در زبــان : پـراکن...
ادامه شعرزیر چتر نور ماه و چشمه ی اندیشه و فریاد می نگارم قصه های بیستون و تیشه و فرهاد زیر پایم پلکان سنگی ی دروازه ی تاریخ حک شده بر پایه های صد ستون این رازها چون میخ بازتاب رازهای قصه ی ویرانه ی یک ش...
ادامه شعرشاه و چراغ دل شبهای من! صبر و قرار دل شیدای من! ای حرمت مایه ی امن و فراغ! ملجا„ من! حضرت شاهچراغ! هستی من! حضرت سلطان عشق! آمده ام خسته به دامان عشق با دل پرسوز و گناه آمدم من به امید در شاه ...
ادامه شعرفرصتی دیگر پدید امد به نفع . . . ؟ تا به زیر خط فقر مطلق آید مزدها احتمالا در تلاش اند از طریق کج روی بی ریا خوابت کنند از حق بارز بگذری سودجویان با عطوفت دشمنی دیرینه اند خالی اند از آدمیت سنگ بر ...
ادامه شعرمیهنم! زخم کهنه ای داری کهنه دردی به سینه ای داری زخمی از دوستان تورانی زخمی از تازیان ایرانی زخمی از دشمنان دوست نما زخمی از دوستان دشمن زا زخمی از جنگهای آیینی از نواهای نایِ آیینی میهنم! چرخه، چرخه...
ادامه شعرچو آگه به دادار این آسمان عطا کرد دُرّی به ما در جهان ولادت بشد دخت ما چون پری ز مامی چنین پاک و باشد بری بکردیم پس سجده شکرش به جا وَ سیما نهادیم نامش که ما کنم شکر یزدان که سیمام دخت رها کردمش ...
ادامه شعرماه می تابید بر اندام شب گام می زد آسمان را با طرب / نور نمناکش به عالم چیره بود چشم غمناکم به سو یش خیره بود / درسکوت دلپذیر او بود و من دور از همدیگر اما هم سخن / او به سیر راه بوده راه خویش ...
ادامه شعرباز آی ای مهربان یار رفته ز جانم ** از چه با دلی غمگین کردی رهایم چرا خواهی به ره باشم در جدایی ** چه نقلی شنیدی ز هجر و بی وفایی وقت تلخ جدایی اندکی صبر بنما ** نباشد چو زیبا زنم بردل نقش غمها زغم...
ادامه شعرزیبای خفته ایست در آغوش سرد خاک راز نگفته ایست زآن دوران تابناک طاووس شهرهای کهن ایران باستان پردیس پارس جاودان ، کابوس دشمنان گوید به باد قصه ای ،زان روزگار دور دارد به یاد ، تراژدی پایان ش...
ادامه شعرتو استاد گویم به دین سان سخن که توفیر دارد میان دل وَ تن بود عشق ، دل ، جای حق باشدش هوا تن بُدَش عشق چون خوانیش فهمیمی اگر بود و درسش بداد میان عشق و شهوت که فرقش نهاد بفهمند این عامیان عشق چیست و...
ادامه شعرای مگس حضرت سیمرغ نه جولانگه توست عرض خود می بری و زحمت ما می داری حافظ ای مگس! باز تو آهنگِ تکبّر کردی حدِّ خود را قدِ سیمرغ ، تصوّر کردی آبرو از خود و آرامشِ ما را بردی خَلق را با هوَ...
ادامه شعرشهرگور فر اردشیر زیبای خفته ایست در آغوش سرد خاک راز نگفته ایست زآن دوران تابناک طاووس شهرهای کهن ایران باستان پردیس پارس جاودان ، کابوس دشمنان گوید به باد، قصه ای زان روزگار دور دارد به یاد...
ادامه شعر????????عیدتان مبارک???????? عید یعنی قدرت یزدان پاک روح نو بر پیکر بیجان خاک عید یعنی پاکی روح و خیال دست بیعت با خدای لایزال عید آغاز بهار زندگی است ذات بی همتای او را بندگی است عید یعنی از ته...
ادامه شعر