- لیست اشعار
- موضوع
- آزاد
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
محمد قدیمی
در20 /02/ 1394 -
مهری کندری
در20 /02/ 1364 -
hossein fathi
در20 /02/ 1398 -
مجید شرفزاد
در20 /02/ 1354 -
بهروز قاسمی_رها
در20 /02/ 1399 -
عبدالنبی ژاله
در20 /02/ 1399 -
ن د
در20 /02/ 1399 -
انوش بیات
در20 /02/ 1371
«نور امید» در میان شام ظلمت چشمه ای از نور می بینم نور امیدی در این ظلمت سرا از دور می بینم گر چه بیداد و ستم می تازد اینجا شام ما تار است در میان این همه غم سینه ای پُر شور می بینم گر کمرها ...
ادامه شعرتنفس نکن این هوای بدو تحمل نکن لحظههای بدو به اندوه پژمردگی دل نده به این خستگی، مردگی دل نده تب گریههاتو به یادت نیار یه بارم شده بغضتو جا بذار نباید بمونی که داغون بشی یه کاری نکن تا پشیمون...
ادامه شعریک سو، همه ی اقیانوس های جهان، و تمام کشتی های غرق شده در توفان یک سو، همه ی جنگ های جهان، و تمام مردان کشته شده در جنون یکسو عشق، و همه ی زنان کشته شده در اندوه یکسو استبداد، و تمام سرهای آویخته شده ...
ادامه شعرروانشناس : زیاد فکر می کنی ؟ بیمار : من اگر فکر می کردم_ حال روزم این نبود ! #محمد_مولوی
ادامه شعر«اگر» مریض تشنه لب را چشمه ی خشکیده درمان نیست برای بلبل خوشخوان خزان باغ و گلستان نیست اگر ابر سیاهی پُر شود این گنبد مینا برای سوسن و آلاله ی پژمرده باران نیست اگر دل پُر شود از غم نباشد چ...
ادامه شعربلبلی نامهربان بر شاخسار آواز کرد زخمِ دوری از وطن بر من دوباره باز کرد یاد آن روزی که کودک بودم ای کاشان به خیر یاد آن طفلی که درس اولش آغاز کرد خُردپوری آرزوپرور که عصمت داشت حیف کولهاش را دزدِ پ...
ادامه شعرمیخ تسلیمم و در جبر ِ جهان بند شدم بَر سَرم ضربه زند چَکُشِ ایّامِ سیاه دستِ تأدیبِ جهان میر غضب بود عجب چون ادب کرد مرا گفت به من راه بیا بختِ من غولِ سیاهی ست که دنبال من است گرزی از سنگ به دستش، ه...
ادامه شعر«بت شکن» در غم هجران تو شاید پیر کنعانی شوی یوسفی باید ببخشی ، تا مسلمانی شوی دیده باید در غم هجران شود نادیده ای ماه روشن در شب تاریک و ظلمانی شوی بوی پیراهن ببیند دیده ات از راه دور سینه ات...
ادامه شعرپروژه بدیمن)))) خواب رفته رگ غیرت زیرپوست سردوتاریک " زیرگذر. " ) دراحداث زمانه انگارحب...
ادامه شعرابرها از هم میپاشیدند، آسمان رخت سپید را بر تنش میدرید، سازها نمیزدند، رقصندهها نمیرقصیدند، زمین و آسمان عزای فرشته آزادی را گرفته بودند. ???? ꦿ????محمدرضا زادهوش???? ꦿ????...
ادامه شعرفصل شکفتن گل یاس و انار شد در دست های پاک تو باران، بهار شد آمیخت با نگاه تو آیینه های نور تکرار ممتد نفس آبشار شد عطر نماز سبز تو پیچید در حیاط چادر نماز ساده تو لاله زار شد آغوش مهربانی تو آشیان...
ادامه شعر«روزی» روزی پَر و بالی برای پَر زدن بود روزی به تن های برهنه پیرهن بود روزی گلستان بلبلی آوازه خوان داشت مستیِ بلبل از برای آن چمن بود روزی نمی شد پُر خس و خار این گلستان باغ و گلستان پُر ز ی...
ادامه شعر«گفتم ، گفتا» گفتم چه کنم بهار دل گشته خزان گفتا که خزان همیشگی بوده جوان گفتم غم دل با که بگویم چه کنم؟ گفتا غم بیهوده شود دشمن جان گفتم همه جا پُر شده از بوی ریا گفتا شده روبهی در اینجا سلطا...
ادامه شعربه بغضی که در خنده پنهان شده به جانی که در خود پریشان شده به قلبی پر از درد عشق و نیاز به چشمی پر از موج اندوه و راز به خونی که گل داده بر نبض خاک روان از تن عاشق مست و پاک همان عاشقی که سکوتش صداس...
ادامه شعرکاشکی آدمی زنده بودم از گل سنوبر بودن مامان عروسکی داشتم. کاشکی طعم تلخ و شیرین زندگی میچشیدم. و از خوشحالی یا ناراحتی گریه ای داشتم. کاشکی هیچ وقت بازی های محله تمام نمیشد و از تیم فوتبال من هم جا...
ادامه شعراززمانه باز پرسید با من اش چون تا نمود ؟ یا کدامین جور خود را بر من استثنا نمود ؟ درب باغ سبز خود را لحظه ای بنمود باز در نهایت دشت حسرتها به رویم وا نمود می کشانْد هردم مرا دنبال وصل یک سراب آخرال...
ادامه شعربـر دسـت قـلـم گـرفـتـم ؛ بـاغ جـنـون کـشـیـدم گـلــبــرگ لالــههــا را ؛ بـا رنـگ خــون کـشـیــدم فقر را به شکل سفره ، قوت و غذا در آن نیست نـان را بـدون حــرفِ نــونِ ســکــون کـشـیـدم ! چــار پـ...
ادامه شعراز نو رفاقت با زمین را سرگرفته باغ و گل و پروانه را در بر گرفته باران ، همان معنای پاک اوفتادن خود را ز معراجش به خاکسترگرفته هرچند از باغی نسیمی بر نمی خاست بلبل گلی را باز چون دلبر گرفته اینجا قنار ...
ادامه شعر«از ما گرفت» هر چه را بخشید دنیا عاقبت آن را گرفت گر به ما یک لقمه ای بخشید دندان را گرفت از برایم روشنی بخشی نشد این روزگار در شب تاریک و ظلمت ماه تابان را گرفت در میان باغ دنیا قامتم سرو رو...
ادامه شعرنباید تو را در خودم گم کنم به جز تو کسی را تجسم کنم به جز تو به سمت کسی رو کنم به غیر تو با دیگری خو کنم تو آنی که در من شکوفا شدی! تو در من، به ناگاه، پیدا شدی! تو پیدا شدی تا تماشا کنم! تو را ...
ادامه شعر