ابن ملجم تا سحرگه بر سر سجاده بود
آن زمانی که امیرالمومنین در خانه بود
وقت بالا بردن شمشیر خویش
نام الله بر زبان می بُرد ز پیش
جمله اعداء چون که خارج می شدند
هم به تکبیر خود خوارج می شدند
آیه های حق به لب می خوانده اند
دل ز کینه پُر، به شب افتاده اند
آن که را قرآن ناطق خوانده اند
این سیه روزان منافق خوانده اند!
گشت و گشت تا روزگار رزم شد
دو پدر را دو پسر، رزم، عزم شد
یکطرف اولاد اسدالله، حسین(ع)
سوی دیگر هم شیاطین حُنین
راه را بسته بر او ابن زیاد
از یزیدِ لعنت الله، بودش انقیاد
چون که نزد کوفیان آمد پدید
گفت برخیزید با لحن شدید
بر شما کرده خروج بیگانه ای
تا برآرد دینتان ویرانه ای!
بس براند این یاوه ها او بر زبان
آن لئیمان را نبود کَس در میان
تا بگوید آن کس خارجی می خوانی اش
زاده ی بنت نبی است و وصی کافی اش
الغرض پوشیده شد حق با حِیل
پیش چشم مردمِ کور از دغل
هر کجا زور و زر و نیرنگ بود
غصه ی مردان ز نام و ننگ بود
این زمان هم کم نداریم ما "زیاد"
ابن ملجم یا یزید غرق فساد
آن یکی با وِرد و با ذکر آمده است
وان دگر با حربه ی فکر آمده است
آنچنان حق را به باطل برده اند
گو نمی دانند که غافل مرده اند
با شعار دین و شرع و اعتقاد
چون عمل خالیست، زهد رفته به باد
جای مهر و پینه ی سجده به دست
نیست این دوران جواب آنچه هست
فقر و فحشا و فساد و بی کسی
گو نباشد رسم هیچ فریاد رسی
کی بگفت پیغمبر نیکو نهاد
کز نشان دین بود فقر زیاد؟
یا که مومن را بود اشک وفور
بهتر از شوق و نشاط و شور و سور؟
این همه مُهمل به دینها بسته اند
چون عوام الناس چشم بر بسته اند
دین و آئین فطری انسان بود
پس برای زندگی آسان بود
چون محمد(ص) بود آسانگیر به خَلق
هر کسی او را شناخت، بربست دََلق
او برای رفع ظلم مبعوث شد
نه برای شرح آن محسوس شد
هر کجا بودی نشان از کفر و شرک
خود بدان پاکی در آمیزد به چرک
ورنه دین انبیاء روشن بود
آنچه تاریک است اهریمن بود
اهرمن نه خود به پای خویش رُست
بل برآمد از من و ایمان سُست
چون که یزدان داده ما را این خرد
ناسپاسیم گر ما را خرافه در بَرَد
روز حشر باشد ز یزدان این صلا
بنده ام از چه شدی اندر بلا
من که راه حق به تو آموختم
با پیام آور لباست دوختم
تو به راه جاهلان رفتی و مست
گم شدی از باده ی دنیای پست
گرد زراندوزی و عشرت شدی
خود دلیل آن همه غفلت شدی
پس بگیر پاداش خود زان عیش و نوش
پیش هم کیشان خویش برگیر توش
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 2
حامی شریبی 22 مهر 1399 18:13
شعر مجموعه درونگرا و برونگرا است که مقایسه ی قدرت و توانایی یکی از راههای شناخت آن است که در این رابطه نگاه سوم شاعر * مومنان کافر کیش *
در حیطه ی صنعت تناسب و تضاد *مومنان ، کافرکیش * یا * مومنانِ کافر کیش * که تحت عنوان سروده تعارف شده نمیتواند پاسخی به پیامی که سروده بدنبال خود میکشد به مخاطب داد
زیرا مردم بنا به قرآن درعقاید به چهار دسته تقسیم میشوند
اول مومن * دوم کافر *
سوم منافق * چهارم فاسق که بطور اجمال بدین شرح میباشند
۱- اگر کسی هم عقاید را پذیرفت و هم عمل کرد مومن است.
۲- اگر کسی نه عقیده داشت و نه عمل کرد، کافر است.
۳- اگر کسی عقیده داشت و عمل نداشت فاسق است.
۴- اگر کسی عقیده نداشت و ظاهراً عمل کرد منافق است.
درودتان باد
شاعر توانا و گرامی
کاویان هایل مقدم 23 مهر 1399 08:49
خوشامدها بر شما جناب شریبی فرهیخته و سپاس از تحلیل فنی و ادبی تان
دقیقا با چهار گروهی که فرمودید، غرض از این قَدَر قدرتان ظاهرالصلوه باطن الفسوق، که با زر و زور و نیرنگ، در عمل با علم بر اوامر ربوبی که از طریق انبیاء بر ما واجب شده، باز هم دست به فسق و ستم می زنند و از این دستورات سرپیچی می کنند، دسته فاسقان خواهد بود اما چون یک کار ادبی زیباست که با زیور صنایع مانند تضاد یا طباق آراسته شود و خیلی مستقیم مخاطب را به نقطه انتهایی نکشاند، در این عنوان از جمع نقیضین استفاده شده تا هم خواننده را به فکر وادارد هم کنایه ای از افراد به ظاهر متشرع و در باطن فاسق باشد.
به قول حضرت حافظ:
واعظان کین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر می کنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند
نفستان گرم و دلتان روشن باد