دل را به یاد عشقش، هر شب بشویم از خون
این دیده ی پر از اشک، باریده قدر جیحون
جانی به تن نمانده، از فرط جور صیاد
صیدی که مانده در دام، صیاد سوی هامون
لیلای این حکایت، دل سنگ گشته یا رب
با صد کرشمه ی او، سر می بُرد ز مجنون
در چشم خون فشانم، کام رقیب ستاند
ای وای روزگارم تار است و تیره، شبگون
یاد گذشته خوش باد، در زیر تیغ خورشید
رخ زیر سایه ام داشت، دل می نمود مفتون
با بوسه های شیرین، آتش نهاده بر دل
آن تاب جعد مشکین، برتر ز گنج قارون
افسوس که قسمت ما از آن همه تمنا
شد حسرت دمادم، آه و فغان و افیون
حالا که برده از یاد، ایام عشق و مستی
"هایل" به صبر باید گردن نهی به قانون
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 09 امرداد 1401 20:46