3 Stars

روسَم ئو سورو ( رستم و سهراب ) به گویش کوردی پهله ای و تدریس آن در یکی از مدارس شهرستان آبدانان

ارسال شده در تاریخ : 12 دی 1401 | شماره ثبت : H9423301

لحظه ی زخمی شدن سهراب به دستِ رستم تا هنگامِ مرگ او در غربت و تنهایی ، به گویش کوردی پهله ای :


وِتَ بوکِ خوِه، بزونی کییِم
بُگدَه نییوی ئَل ، کشو اُو پَلییِم

تو ئَر چی مُویی ، بِچی دَ گِلال
یا دَ تَریکی ،بویی چی زِخال

تقاص کارَه، گِری ئژ تو ،هُوْ
دِنی،لَشِت ئَل،شوونِ خووِه،چی ئو

سورو ئَژ روسَم،دَمتقَه دِ کِرد
بَرزَه سَری هِه، ئر بیا ، دِوِرد

رَمزو نِشونَ، دییووِردَ ویر
اِمدا ئَژ زَخمَه، دِلِریا،چی شیر

روسَم ،وَختی دی، سورویی،یَسو
خِنِکیا لَشی، اُ خووِه کِرد ئتو :

کُرِ خیرَتی،ئژ ده سِم چییَه
ئآزَژَم وِریا ،جا مالِم سییَه

سورو یَلیکَ ، خَلکَکَ، هُوار
ئزو گِرتَمو ،نامَ دَ ئووار

وِتَ گودرز و ، وِتَ گُستَهِم*:
اَجالِ چَه مِ، توونِ یَه دِم ؟

قَپی ئژ یَلِل،ئآزیه تی،بین
خَم اُو پِژارَ، دَ رییو دِدین

چووینَ صُویی،تا شووی ئآزا
دِکِ ، دوری یی، بیارِن جِگا

امدا ،بِنِن ئل ، پَلی اُو ک َشی
فِرمِه شیرینی، چووِلِه رَه شی

روسَم اَژیلا ، پیال اَژولا
هِه رو، هِرووَه، ئآزِ کُر وِریا؟

دِکِ دورییَ ، مَری دیر رَسی
دی دولِ چولَه، سورو دَم وَسی

تَهَمتَن خَمین، وِجاخَ کُشیا
دَه ای دوکوک َ،شوگاری شویا

بِرد دَه س وَ دِئا، ئَلایِ خودا
خُوَه ت ویرِت وه م بو،اهورامَزدا

__


ترجمه :


سهراب به رستم گفت: تو نمیدانی که من چه کسی هستم( از چه تباری ام ) اگر می‌دانستی
خنجر را بر پهلویم فرو نمیبُردی

حالا که این کار را کرده ای،اگر حتی همانند ماهی به درونِ رودخانه بِرَوی
و یا اینکه در تاریکی مانند قطعه ای زغال باشی( نامشخص باشی).

هان بدان که،پدرم رستم،مکافات این کارت را از تو میگیرد
و در نبردی بدون هیچ دردسری،نعش تو را بر روی شانه هایش قرار میدهد.

سهراب دائما از پدرش رستم صحبت میکرد:
پدرم یلِ سربلند و سرفرازیست که اگر اینجا بود تو را شکست میداد

و از نشانه هایی که مادرش به او داده بود(بازو بند و غیره )به خاطر می‌آورد و واگویه میکرد.
ولی پشت سرش بخاطر زخمی که بر بدن داشت مانند شیر به خودش می‌پیچید.

در این حین رستم وقتی فهمید که پسرش سهراب همین است که در مقابلش است
وجودش انگار نابود شد و در حالتی پر از ناامیدی خودش را چنین سرزنش و مورد عتاب قرار داد:

شیریَلِ غیرتمندم، از دستم رفت و
در اثر این کار،تاب و توانی ندارم و خانه ام ویران شده است
در این حین نام‌آوران و جنگاوران را خطاب قرار داد که سهراب همتایی نداشته و اینک عذابی سخت بر من وارد شده و انگار بدبختی و آوار وجودم را گرفته است.

رستم در آن حالات،به گودرز و گُستَهْم که از یلانِ به نام لشکر بودند گفت:
به چه خاطری و چرا اینچنین تاوانی را پس میدهم؟

با این حال و صحبت و مویه های رستم،تعدادی از نامآوران ماتم زده شدند
و رخ و رویِشان سرشار از غم و غصه گردید.

آنها از پگاه و سپیده دَمی تا شبانگاهیِ کامل( یک شبانه روز)
جداگانه،جهتِ تهیه ی دارو زخم سهراب عازم شده بودند.

تا دارو بیآورند و روی پهلویِ آن قد رعنایی که چشمانی سیاه و زیبا دارد، بگذارند.

در این بین،گاهی برای تهیه دارو، رستم خودش دست به کار میشد و گاهی مردانِ لشکرگاه.
اما انگار خبرهای خوبی در راه نیست( شیونی در راه است) آیا نفس سهراب به آخر رسیده است ؟

با تمام تقلا و کوشش صورت گرفته لیکن دارو به سهراب نرسید و در این بیابان خلوت و در بیکسی،سهراب جان به جان آفرین تسلیم کرد.

از یک سو رستم با مصیبت پیش آمده،بسیار اندوهگین شده و از سویی امیدِ خانه و چراغِ روشنایی اش کشته شده بود.
بر اثر این اتفاق ناگوار،شب و روز جلوی چشمانش تیره و تار گردید.

رستم نااُمید و سوگوار نزد ایزد منان دست به دعا بُرده و اینچنین گفت:
ای اهورامزدا در این اوضاع محزون،تو خودت نگهدار و حامی ام باش .


پایان

* در مصرع اولِ بیت نهم، گُستَهْم صحیح است ولی برای رعایت وزن شعر پهله ای و اینکه در میان اهالی واژه گُستَهِم مورد استفاده قرار میگرد ،فلذا ضرورتا گُستَهِم آمده است.
* هُوْ : علامت تأکیدی ... تأکید بر چیزی... و معادل آن در زبان پارسی، هان است
___

# معلم غریبه ای از آبدانان با بنده تماس گرفت و‌ ضمن معرفی خودش ،این سروده ی فوق را برای بحث شاهنامه خوانی و‌ سوگنامه ی سهراب جهت تدریس در کلاس و دانش آموزانش نیاز داشت که چون بحث فرهنگی بود،استقبال نمودم.
واقعا به امثال ایشان دست مریزاد میگویم و دغدغه ای که برای پاسداشت فرهنگ بومی و یادگیری بهتر دانش آموزانش دارند را ارج میهنم.

عیسی نصراللهی دیماهِ ۱۴۰۱

شاعر نمی خواهد که این شعر را نقد کنید.

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 275 نفر 693 بار خواندند
امیر عاجلو (18 /10/ 1401)   | فرزانه محمدپور (18 /10/ 1401)   | دادا بیلوردی (19 /10/ 1401)   | کاظم قادری (23 /10/ 1401)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (18 /10/ 1401)  فرزانه محمدپور (18 /10/ 1401)  
تعداد آرا :2


نظر 1

شاعر نظر دهی برای این شعر را غیر فعال کرده است.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا