بازهم پک می زنم بر لولِ سیگاری که نیست
باز می خندم به تقویمی و دیداری که نیست
راه را گم کرده ام،این بار تقصیر شماست
مشت می کوبم به هر زنگی و دیواری که نیست
شرط کن یکبار دیگر ،قهر کن با من ولی ،
کم بکِش،این،بی مروّت! اسب عصّاری که نیست؟!
باز هم معشوقِ جان ،من را اسیرخواب کن
دستِ کم در آستینم لمس کن،ماری که نیست؟
شهرزادی کن برایم قصه ی خوبی بخوان،
تا تو باشی در کنارم وقت بیداری که نیست ...
فرض کن باید ببندی دل به این "زنجیر_پا"
رفته دل تا پای دار و چوبه ی داری که نیست
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 12 آذر 1402 11:31
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
هدایت کارگر شورکی 12 آذر 1402 13:14
آفرین
خیلی خوب بود
هدایت کارگر شورکی 12 آذر 1402 13:27
عالی بود
کاش روی مضامینش تأملی بیشتر بفرمایید که ناب بودن اثرتون بهتر بشه
مثلا شاید: "تا تو باشی توی خوابم ..." جالبتر باشه از: «تا تو باشی در کنارم..."
برقرار بمانید
مجید ساری 12 آذر 1402 14:32
به به غزلسرای چیره دست و ماهر
درودها بر شما ماهبانوی شعر
مرورتان خیلی زیبااا و عالی انجام شد
مثل شعر قبلی تان
خیلی لذت بردم
آفرینانا
بسیار
همه ابیات را دوست داشتم
بانوان شعر اغلب در چهارپاره ها
درخشش فراوانی دارند
مشتاق هنرنمایی تان هستیم
مانا و نویسا باشین همواره به زیبایی تمام
حفیظ (بستا) پور حفیظ 12 آذر 1402 18:30
درودهابانوبیرانوند.بسیار عالی قلم زده اید