ضامن آهوترین غم های عالم
طاق ایوانی طلانی می کند خورشید را
صحن زیبایی هوائی می کند امید را
نوری از گلدسته می پاشد بسمت آسمان
می دراند رشته رشته پرده تردید را
رقص بال هر کبوتر پیش چشم زائران
مُهر الطاف و اجابت می زند تایید را
می تراود نم نم اشکی به پلک دیدگان
می فشاند عطر و بوی آیه ی توحید را
لرزش نقاره می افتد به قلب عاشقان
می دمد بانگ اذان گل نغمه جاوید را
نوگلی روئیده کز دین مسیحا می برد
زمزم حوض طلایش رونق تعمید را
ضامن آهوترین غم های عالم می شود
می زداید از دل سرگشتگان تهدید را
دانه دانه می خرد سلطان ملک ارتضا
گوهر باران که از چشم تو می بارید را
تعداد آرا : 5 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 11
امیر عاجلو 01 تیر 1400 20:35
سلام ودرود
کاویان هایل مقدم 01 تیر 1400 23:50
میلاد با سعادت آقا امام رضا (ع) بر شما دوست ارجمندم تبریک و تهنیت باد
کیوان هایلی 02 تیر 1400 09:27
درودها بر شما جناب استاد معصومی بزرگوار
بسیار زیبا و دلنشین سرودید
میلاد آقا امام رضا(ع) مبارک باد بر شما
محمد خوش بین 02 تیر 1400 10:11
سلام و درودها استاد معصومی
بسیار زیبا
ااتماس دعا
کاظم قادری 02 تیر 1400 10:50
سلام و مرحبا که زیبا سروده اید و نغز و پر معنا احسنت بر شما باد
محمد علی رضا پور 02 تیر 1400 11:20
سلام و درود
دوست فرهیخته ام استاد معصومی عزیز
اجرتان با ضامن آهو،
مطالبی در مکتب ادبی نورگرایی برایتان می رسانم.
امید که چون گذشته، مدد برسانید
محمد علی رضا پور 02 تیر 1400 11:21
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و درود
فرهیخته ی گرانقدر،
لطفاً در صورتی که شعر پیشرو و مکتب ادبی نورگرایی را، می پسندید و آن را شایان گسترش می دانید،
با سرایش و نگارش در آن و یا هرطور که شایسته می دانید، در پربارتر شدن این شیوه و مکتب بومی ارجمند، مددکار باشید!
(توضیحات و نمونه های بیش تر در نوشته ها و سروده های بنده، قابل جستجوست)
نمونه هایی از شعر پیشرو در مکتب نورگرایی
1. در گونه ی سه گانی:
پشت آسمانخراش های انتهای شهر/
آنچه دلگشای هر سواره و پیاده ای ست/
کشتزار باصفای ساده ای ست.//
2. در گونه ی سروش:
والقرآن الحکیم/
بارش نور از هوای کریم/
پای رستاق و قلب پایتخت، مقیم/
در گلاب شهود.//
3- در گونه ی سه گلشن:
“آیینِ مهر از گلشن آموزیم!
جان را بیافروزیم!”
باید بپرسی حال شیدای غزل ها را
باید بدانی در مسائل، راه حل ها را
بی عشق ماندن، کار این دل های نازک نیست
زیرک نمی پرسد دوباره مُستدل ها را
با چتربازان، دوست دارم هم سفر باشم
تا بنگرم با چشم عاشق هم غزل ها را
تالاب ها از رقص باران، عکس می گیرند
نیلوفر آبی، غزلپرداز
در خاطر من ثبت رسمی کن محل ها را
بوسیدن چشمان عاشق، رسم خوبی بود
خود جمع می کرد از قبیله، مُبتذل ها را
این برج ها، معراجِ نادانیِّ فرعون اند
آخر! کلانشهرِ گُسَل! بشنو مَثَل ها را
“وقتی بَدَل ها را به دل، آرایه می سازی
عکس العمل ها را چرا محکوم می سازی؟!
حیف است اگر شعرِ تماشا را نپردازی.”
محمدعلی_رضاپور(مهدی)
بابک قدمی واریانی 03 تیر 1400 07:24
جناب رضاپور سلام من بابک قدمی واریانی هستم .
با عرض معذرت من دوسال و نیم پبش باشما و اصرارتان بر این قالبها اشنا هستم
ولی متاسفانه نفهمیدم به قولی تومخم نرفت با این که پافشاری در قالبهای قدیمی هم ندارم
ولی اصلا با من اخت نشد .قطعا ایراد از من هست ردزد درمکانی واضحتر صحبت کنیم
شبنم رحمانی 02 تیر 1400 13:49
درود بر شما استاد گرامی .زیبا سروده اید
پژمان خلیلی 02 تیر 1400 16:57
می خوانمتان هم وقت عزیز برادر اما اکثرا بدلایلی که لاگین نمی شوم ردپای ارادات مان مشهود نیست . و عذر تقصیر اینجانب
بابک قدمی واریانی 03 تیر 1400 07:47
استاد معصومی عزیز پاینده باد